سالها با چاه همدم بوده ام
همنشین رنج و ماتم بوده ام
سالها در پیچ و تاب زندگی
همدم دیرینه ی غم بوده ام
سالها با چاه همدم بوده ام
همنشین رنج و ماتم بوده ام
سالها در پیچ و تاب زندگی
همدم دیرینه ی غم بوده ام
با ناله های حیدر محراب گریه می کرد
از عمق زخم آن سر محراب گریه می کرد
در اوج بی قراری همراه اشک مولا
با سوز آه مادر محراب گریه می کرد
این گدا مرحمت از دست شما می خواهد
سخت بیمار شده دل که شفا می خواهد
با صفا با تو صفا , بی تو صفا بی معناست
بیت ویرانهء من از تو صفا می خواهد
هر کسی چیزی مهیّا می کند
عقده ها را از دلش وا می کند
بغض مولا چشمشان را بسته است
کینه ها دارد چه غوغا می کند
هر کسی چیزی مهیّا می کند
عقده ها را از دلش وا می کند
بغض مولا چشمشان را بسته است
کینه ها دارد چه غوغا می کند
امشبکران درد دلم بی کران شده
بارانابرهای غمم بی امان شده
بازاین دل از غریبیتان حرف می زند
ازغربتی که همدم آن یک جوان شده
روزگاراسیری زینب
مثلشبهای شام تاریک است
کوچهپس کوچه های اینجا هم
مثلشهر مدینه باریک است
مثلشبهای شام تاریک است
کوچهپس کوچه های اینجا هم
مثلشهر مدینه باریک است
مردمانشبه جای دسته ی گل
ابالفضلم چرا اینگونه هستی
علمدارمچرا از پا نشستی
شکایتدارم از تو ای برادر
چراپشت برادر را شکستی
گوشهی خیمه ای نشسته رباب
داردامّن یجیب می خواند
زندهمی ماند اصغرش یا نه ؟
ماندهدر برزخی , نمی داند
السلام علیک یامظلوم
به خرابه خوشآمدی بابا
آفتاب از کجا درآمده است
که به ما هم سریزدی بابا