کیستی تو که نگاهت به حرم راه نماست
طور سینای تو تصویرگر آینه هاست
کیستی مرد که حاتم شب و روز خود را
بر سر سفره ی اکرام تو مانند گداست
کیستی تو که نگاهت به حرم راه نماست
طور سینای تو تصویرگر آینه هاست
کیستی مرد که حاتم شب و روز خود را
بر سر سفره ی اکرام تو مانند گداست
عمریست گدایِ عشق وبیمار توایم
تا آخر عمر هم گرفتارتوایم
تا چشم حرام زادگان کورشود
ما این دهه را فقط عزادار توایم
وحیدمحمدی
ذکر لبها و دلم هر سحر و شام علیست
عشق من , نور دلم , سرور و آقام علیست
عاقلی طعنه زنان خواند مرا دیوانه
خوش به حال من دیوانه که مولام علیست
وحید محمدی
باده در شور تمنّاست خدا می داند
آسمان محو تماشاست خدا می داند
شور در ثانیه ها , ثانیه ها در شوراست
عشق در آینه پیداست خدا می داند
سلام روضه خوان را گریه کردم
زمین را , آسمان را گریه کردم
مدینه رفتم و دیدم همانجا
در و دیوارتان را گریه کردم
تمام اهل عالم دم گرفتند
به حال خانه ی ما غم گرفتند
که روزی روزگاری خانه ی ما
صفایی داشت آن را هم گرفتند