قاسم …

قاسم است اینکه چنین دست به شمشیر شده

نوجوانی که به عشق تو حسین پیرشده

پر پرواز گشوده به دلش تاب نبود

حرفش این بود عمو رفتن من دیرشده

کوفیان بی وفا

آسمان در نظرت تیره شده چون دود است

تشنگی از لب خشکیده ی تو مشهود است

قطعه قطعه شدنت را همگی خندیدند

کوفیان را ز قدیم عاطفه ها کمبود است

 یاسر مسافر

 

امتداد سوره کوثر

ای امتداد سوره ی کوثر خوش آمدی

ای روشنای قلب پیمبر خوش آمدی

آییینه دار حضرت حیدر خوش امدی

کوری چشم دشمن ابتر خو ش آمدی

بیچاره می شود هرکه ز حبت جدا شود

بدبخت می شود هر که ز مهرت رها شود

بیچاره می شود هرکه ز حبت جدا شود

دستش دراز نیست به هر جا و هر طرف

هر کس به درب خانه ی لطفت گدا شود

دکمه بازگشت به بالا