با نام بلند او نوشتیم
از زلفِ کمند او نوشتیم
تلخیم ولی شکر فروشیم
تا از لبِ قند او نوشتیم
با نام بلند او نوشتیم
از زلفِ کمند او نوشتیم
تلخیم ولی شکر فروشیم
تا از لبِ قند او نوشتیم
هو میکشیم نامِ علی را بیاورند
دیوانههای دامِ علی را بیاورند
میخانه زیر و رو شود از نعرههای مان
یک دُور اگر که جام علی را بیاورند
حال و هوایت را به سر دارم حسابی
آقا هوای یک سفر دارم حسابی
مولا دلم تنگ نجف شد آخر شب
شاهد بخواهی چشم تر دارم حسابی
اینکه از دستِ پیمبر دستِ او بالاست کیست
اینکه جمعش با نبی یک شعرِ بی همتاست کیست
اینکه در پایِ تنورِ خانهاش زهراست کیست
اینکه در قابِ خدا تصویرِ او تنهاست کیست
من آمدم به جهان فقط به عشق علی
که دل ببخشم و جان فقط به عشق علی
نه من، که خالق او، شده ست عاشق او
و شد خدای جهان فقط به عشق علی
حق داشت کعبه سینه ی خود را دوتا کند
چون راز را شنید و نشد برملا کند
کو آن کسی که نان علی را نخورده است
کو آن کسی که حق نمک را ادا کند
چه خیال محال و چه خواب چپی که رسد سر من به سرای علی
به یقین بَسَم این که به هر مژه سُرمه کشم ز غبار عبای علی
به فدای تو روح درون تنم به فدای تو هم سر و هم بدنم
نه سر و بدنم نه که روح تنم همه کار و کسم به فدای علی
به تو امیرِ کبیرِ غدیر میگویند
به نوکران تو عَبدُالاَمیر میگویند
به سنگریزهی راهِ تو قلهی جبروت
به کوه، پیش تو ریگی حقیر میگویند
کامِ خود را در نجف ، پُراز گهر باید نمود
با علی گفتن ، جهانی پُر شکر باید نمود
با ولایِ حضرت حیدر امیرالمومنین
سینه را بر آتش نفرت سپر باید نمود
چنان صیدی که از کنج قفس بیرون نمیآید
یقین دارم که بی اذنش نفس بیرون نمیآید
علی شاه است شاهی که همه عالم فقیر اوست
ولی جز با لباسی مندرس بیرون نمیآید
باز هم آئینه ها..عیدِ ولایت آمده…
شیعیانِ مرتضی!وقتِ ضیافت آمده..
خنده را از لب نیاندازید عیدِ واقعی ست
سینه چاکانِ علی…هنگامِ بیعت آمده
سلام ای مقصدِ غاییِ خلقت
سلام ای نقطه ی وصلِ حقیقت
غدیر ای چشمه ی جاری و جوشان
غدیر ای موجِ بیتاب و خروشان