دل از همان زمان هوایی و اسیر عشق شد
که قبل خلق دلبران علی امیر عشق شد
حقیر میشود هر آنکسی که نیست با علی
امیر شد کسی که پیش او حقیر عشق شد
دل از همان زمان هوایی و اسیر عشق شد
که قبل خلق دلبران علی امیر عشق شد
حقیر میشود هر آنکسی که نیست با علی
امیر شد کسی که پیش او حقیر عشق شد
گاهی نگاه کن همه جا را هدف کجاست
باید به هوش باشی در این جاده, طَف کجاست
بعضی خواص را بِنِگر دورِ مصطفی
تا پِی بَری به ظاهر و باطن, شرف کجاست
تفسیر تو بدست قلم , نا میسّر است
تصویر تو به چشم بشر , نا مصوّر است
باید برای مدح تو قرآن بیاورم
مصحف برای وصف تو از شعر بهتر است
بس ستاره ریخت از قلب پیمبر بر سرش
کهکشانی گشته زلفش, جان ما اندر خَمش
لافتی الا علی بیش از توان معنی است
سَیفَ الا ذوالفقار تعبیر حق بود از کمش
به سرم اگر گذرد شبی ز کرم دو دست اناری ات
دل خود زنم به دو زلف تو گِرِهی به کوری عاریت
سگ کوی تو نشدم اگر شده ام چو مرغ شکسته پر
که خورد به پیکر من مگر نفس سگان شکاری ات
طرهٔ موی ترا دام بلا باید نوشت
مِهردلجوی تو را آقا بَها باید نوشت
موردلطف تو باشد , مورد لطف خدا
چشم جذاب تو را چشم خدا باید نوشت
نخواهد ماند دیگر شبهه در دین بعد از این نقطه
که بالا می رود دست تو تا بالاترین نقطه
به اذن الله یاری از تو می جوییم و می گوییم:
ایاک نعبد نقطه , ایاک نستعین نقطه
نسیم باد صبا بی خبر چه فایده دارد
درخت میوه بدون ثمر چه فایده دارد
اگر به غیر علی یاعلی دمد ز نوایش
نوای دلخوش شانه به سر چه فایده دارد
قدمتی که شاه دارد را گداهم داشته
حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته
تازمین خوردیم با نام تو سرپا میشدیم
دردهامان از طفولیت دوا هم داشته
عاشق همیشه در پی دیدار دلبر است
قلبش صدف و عشق در این سینه گوهر است
در بین باغ های پر از میوه چشم او
در جستجوی میوه خوش رنگ و نوبر است
مانده ست جبرائیل ابوذر را نگه دارد
یا مالک و سلمان و قنبر را نگه دارد
وقتی پیمبر با ولیِّ خود به بالا رفت
باید دو دستی باد, منبر را نگه دارد
آسمان٬ خورشید را سمت تو مایل کرده است
وحی٬ حق آورده است و ردّ باطل کرده است
عده ای را محضِ تاییدِ تو قابل کرده است
بد به حالِ آنکه در عشق تو دل دل کرده است