سماوات و زمین گوید…امیرالمومنین حیدر
اصول و فرع دین گوید…امیرالمومنین حیدر
خلیل الله می گوید…کلیم الله می گوید
و عیسی هم یقین گوید…امیرالمومنین حیدر
سماوات و زمین گوید…امیرالمومنین حیدر
اصول و فرع دین گوید…امیرالمومنین حیدر
خلیل الله می گوید…کلیم الله می گوید
و عیسی هم یقین گوید…امیرالمومنین حیدر
آن روز ظهور دیگری داشت
در سینه دمی غضنفری داشت
خورشید طلوع حیدری داشت
آخر قدم پیامبر چیست؟
تکمیل رسالتش مگر چیست؟
بنویسید مرا بندهى سلطان نجف
بنویسید که عالم همه قربان نجف
ما غباریم..غبارى زِ خیابان نجف
بنویسید على را گُلِ گلدان نجف
نزنم دم ز کسی جز دم سلطان نجف
نکشم پای دل از سفرهء احسان نجف
روز آغاز ، خدا نقش زده بر دل ما
جان تو جان جهان بسته به جانان نجف
ای که جانم فدای این جانان
عید مبعث غدیر را قربان
آن غدیری که فاش در قرآن
گفته «أکمَلتُ دینُکُم» یزدان
سرم به پای تو افتاد در رسای تو امشب
قلم نفس زد و هو می کشد برای تو امشب
دلم نشسته و با عاشقانه های تو امشب….
هوا هوای گداییست در سرای تو امشب
سر چیست اگر در آستان بگذارد
باید که به پای عشق جان بگذارد
مجنونِ علی همین همان بگذارد
از هرچه که هست بیش از آن بگذارد
دل سپردیم به عشقش، چه اسیریم اسیر
طیّب الله به این حضرتِ دلدارِ دلیر
«درِ» علم است و «در» از قلعۂ خیبر کنده
پسرِ مرحب از این واقعه شد یک شبه پیر
عهدی شکسته شد غم آن ماجرا که هست
مَن کنتُ را غدیر نخواندی، منا که هست
پیمان ببند فرصت قالو بلی که هست
“باشدعلی خدا نه، ولی ناخدا که هست
جبریل مکرر این صلا را سر داد
بلغ، بلغ… ندا به پیغمبر داد
فرمان خداست: بر سر دست بگیر
آن دست که در رکوع انگشتر داد
ای آسمان مُبلِّغ عشق و کمال تو
وِرد لب ملائکه خُلق و خصال تو
یا قاهـِر العَـدُوِّ… وَ یا وٰالِیَ الوَلی
شد مَظْهـَرُ العجائِب عالَم خیال تو
آتش گرفت هرکه مِی از این سَبو کشید
دیوانه شد هر آنکه ننوشید و بو کشید
مدحِ تو را نمیشود آسان سرود و گفت
باید که دست یکسره از آبرو کشید