یا ابوفاضل که گفتم..بال و پر آمد وسط..
بهرِ گفتن از کمالاتت..هنر آمد وسط…
در فضایی که همه مبهوت هستند ای کریم
دل خودش را زد به دریا و جگر آمد وسط
یا ابوفاضل که گفتم..بال و پر آمد وسط..
بهرِ گفتن از کمالاتت..هنر آمد وسط…
در فضایی که همه مبهوت هستند ای کریم
دل خودش را زد به دریا و جگر آمد وسط
میرفت روی دست همه بیقرار مشک
خشکیده بود مثل لب شوره زار مشک
زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک
از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک
زمین میلرزد از سنگینی باری که من دارم
شبیه شانهی از داغ، سرشاری که من دارم
خسوفِ صورتت خورشید را خاموش خواهد کرد
بتاب ای ماهِ زخمی در شبِ تاری که من دارم
تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت
خداوند آسمان هارا درآورده به فرمانت
مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی
که میخوانند خود را ارمنی ها هم مسلمانت
آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست
سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست
این ها برای کشتن ما صف کشیده اند
از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست
عشق مدیون مهربان ماه است
هست حتی خدا به او حساس
از زبان امام می گویم
“رَحِمَ اللّه عَمّی الْعَبَّاس”
میرفت روی دست همه بیقرار مشک
خشکیده بود مثل لب شوره زار مشک
زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک
از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک
رفته سقا تا بیارد مشکی آب از علقمه
لحظه به لحظه خبر گیرد رباب از علقمه
مثل اینکه در مسیرش مشکلی پیش آمده
چونکه میآید صدای التهاب از علقمه
بر روی خیمه رفتنت اما گذاشتند
جایی برای بوسه ام آیا گذاشتند ؟
ای سوره ادب ، تو بزرگی کن و ببخش
رویت اگر که بی ادبان پا گذاشتند
عشق مدیون مهربان ماه است
هست حتی خدا به او حساس
از زبان امام می گویم
“رَحِمَ اللّه عَمّی الْعَبَّاس”
خواستم مشک به دستت برسانم که نشد
یا که آبی به لبت حیف بجانم که نشد
بِین دندانِ من این مشک دلم را سوزاند
سعی کردم نشود خیس لبانم که نشد
در حوالی تن تو بوی غم پیچیده
بوی بی کس شدن قافله هم پیچیده
دست تو قطع شد اما دل تو وصل من است
پنج انگشت تو بر چوب علم پیچیده