شعر شهادت حضرت عباس (ع)

صدای العطش

تا میانِ نامسلمانان، سخن از آب شد
وقتِ مرهم روی زخمِ بسته ی اعراب شد

کینه های کهنه ای در سینه ها سَر باز کرد
کربلا جبرانِ بدر و خیبر و احزاب شد

زیر علمت

در هیأت دل نقش تو چون روز عیان است
“زیر علمت امن ترین جای جهان است”
در کالبد عاشق ما مهر ابالفضل
مانند نفس لازم و مثل ضربان است

طنین موج فرات

نشسته ام بنویسم فرات ، سقا ، آب
صدای گریه اصغر ، صدای بابا آب
شنیده ایم به سمت شریعه رفته عمو
چقدر مانده زمان تا رسد به اینجا آب

یا قمر العشیره

ای در شب چشمان تو مهتاب گرفتار
دریا شده بعد از تو به گرداب گرفتار

گیرایی مِی از نفس شعله ور توست
در هُرم لب توست می ناب گرفتار

برادرم

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست
سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست

این ها برای کشتن ما صف کشیده اند
از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست

ساقی و ساغر

سرو قد است و ماه رو عباس
یاس عطر و نسیم خو عباس

می و سرمستی مدام، حسین
ساقی و ساغر و سبو عباس

رفتی از خیمه

رفتی از خیمه و پا تا به سرم میسوزد
دلِ زینب(س)، دلِ زن های حرم میسوزد

گفتم عباس(ع)! فقط مشک و علَم را بردار
بغض کردی و از این غم سپرم میسوزد

درد مجنون

درد مجنون را فقط لیلا مداوا می کند
درد نوکر را فقط مولا مداوا می کند

مسجد و محراب و هیئت، هرکجا خواهی که باش
کار او این است، او هرجا مداوا می کند

تا علمدار تو باشی

تا علمدار تو باشی حَرمم آرام است
دشمن دین و تولّایِ علی ناکام است

تو که باشی به لبِ کودک من لبخند است
فتنه ها باتو زمین خورده و نافرجام است

پسرِ امّ بنین

پسرِ امّ بنین باشی و دریا نشوی؟
قمرِ هاشمیان باشی و رعنا نشوی؟

مطمئنم که ادب را ادب آموخته ای
می شود محترم و فاتحِ دلها نشوی؟

پشت و پناهم

کارِ ما شد از جفایِ خارها پیچیده تر
در دلم شد حسرتِ دیدارها پیچیده تر

بعدِ تو طوفان به سمتِ خیمه ها خواهد رسید
می شود حالِ همه گلزارها پیچیده تر

السلام و علیک

السلام و علیک یا ساقی
السلام و علیک یا عطشان
بوسه ها بر دودست تو زده ام
مانده ام بین لشگری حیران

دکمه بازگشت به بالا