برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو
بگذار روی خاک مرا نیمه جان برو
هی آه می کشی و تنم لرزه می کشد
قربان مهربانی ات ای مهربان برو
شعر شهادت حضرت عباس (ع)
قطره قطره اشک و خون چشم تو را پوشیده اند
پیکرت را با لباس تیرها پوشیده اند
علقمه با پاره های پیکرت تزیین شده
خاک میدان را به خونت تا کجا پوشیده اند
یک عمود آمد و سرِ شر داشت
به عمو خورد و سر تَرک برداشت
قمر افتاد و قلب زینب ریخت
در سماوات دیده اختر داشت
چشــم هایش جلوه ی روزِ قیامت داشته است
تا خدا هم رفته از بس قدّ و قامت داشته است
آمـده یــک روز بــعـد از روزِ مــــیلادِ حســیـن
ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشته است
استخاره زده شد آیــه ی بـــــاران آمــد
ناگهان حضرتِ عبّاس به میــــدان آمــد
رُخصتِ جنگ اگر داشت که غوغا می شد
داشت سقّایِ حَــرَم ، عازمِ دریــــا می شد
تو زمین خوردی و خوردند زمین اهل حرم
شانه خالی مکن از بار سفر ، همسفرم
انقدر تیر به تو خورده که پاشیده شدی
شده اعضای تو پاشیده شبیه جگرم
آرزوی قمرت نقش بر آب است حسین
بعد از این خیمه ی خورشید خراب است حسین
دست عباس که افتاد حرم ریخت به هم
نگرانی پس از این حفظ حجاب است حسین
عطش نشانه گرفته است آبروی تو را
که بر زمین بزند شوکت سبوی تو را
جلالت تو زمین خورد و کودکان هر شب
به روی خاک کشیدند ماه روی تو را
نذار که اسم از قلم بیفته
منم نمیدازم علم بیفته
نیمذارم تا وقتی زنده هستم
چشم حرومی به حرم بیفته
شیر افتاد و هزاران گرگ در دور و برش
هر که آمد نیزه ای می کاشت روی پیکرش
کار دنیا را ببین….کارش به مشک افتاده است
او که اقیانوس هم زانو زده در محضرش
آنجا که حرف قامت بالابلندهاست
گر بگذری قیامت بالابلندهاست
جایی که قامتت شده معیار، وصف سرو
در نوع خود ملامت بالابلندهاست
گر بشود موقع عطای ابالفضل
اهل کرم می شود گدای ابالفضل
جذب خودش کرده و ربوده دلم را
چهره جذاب و دلربای ابالفضل