شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

مُنّو علی الغریب

در اصل، تیر قلب پدر را هدف گرفت
گرچه گلوی خشک پسر را هدف گرفت

مُنّو علی الغریب، جگرسوز شد گلم
آبش نداد بلکه جگر را هدف گرفت

یا عزیز الله

رباب لشگر خود را به دست اقا داد
خدا کند نرود پیش اش آبروی رباب

علی بهانه گرفت جای آب تیر آمد
سفید شد همان لحظه تار موی رباب

گلوی نازک

هوهوی تیر امد و قلبی شکسته شد
چشمان شیرخواره فقط باز و بسته شد
از تند باد اتش تیر سقیفه ای
چشم حسین کاسه ی در خون نشسته شد

یا رضیع الحسین

از خواب ناز کودک من پا نمی شود
می خواستم که پا شود اما نمی شود

هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه
سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود

تشنه ای مادر

می دونم‌ تشنه ای مادر ولی من
به جز اشکِ چشام آبــــی ندارم
تو بازم‌ تشـــنه خوابت برده امّا
من از داغِ لبات خــــوابی ندارم

آه، ای مَردَم

روی دستان پدر بی‌تابیِ ما را ببین
لااقل از آن بلندی رنگِ دریا را ببین

رازقِ دنیا به مشتی بی سر و پا رو زده
آب شد آب از خجالت؛ کار دنیا را ببین

تبسّم اين طفل

در دست چاره سازِ جهان،راهِ چاره نيست
آن جا كه جاي طفـل،دگر گاهـواره نيست

بايد به خــاك بِـسپُـردش ، تا نديده اند
“در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست”

تماشات می کنم

شب ها به پای نیزه مناجات می کنم
وقتی به روی نیزه تماشات می کنم

هر روز ظهر مشک به دوشم ببین که آب
بین همه برای تو خیرات می کنم

رؤیایِ مادرانه

حس کرد در وجود خودش داغِ ناب را
رؤیایِ مادرانه پُر اضطراب را

بیتاب، اشک ریخته و غربت ِ پدر
از چشم های کوچک او برده خواب را

عروسِ برادرم

در زیرِ آفتاب ببین سوختی رُباب
خیره مَشو به آب ببین سوختی رُباب

شرمنده‌ام کنارِ تو از رویِ مادرم
شرمنده‌ات شدیم عروسِ برادرم

کودک شش ماهه

از صدای تیر فهمیدم که سرعت داشته
از سرِ برگشته فهمیدم که شدّت داشته

حرمله مرد پریشان حالتی بوده ست که
در پریشان کردن دلها مهارت داشته

یقین

مادر شکسته تا که مهیا کند تو را

تا آبِ روی آتش بابا کند تو را 

آری یقین تویی سند غربت حسین

وقتی که تیر آمده امضا کند تو را

دکمه بازگشت به بالا