شعر شهادت حضرت رقيه (س)

دختران فاطمه هستیم

پا برهنه در بیابان خار اذیت میکند
سوز گرما بر تن تب دار اذیت میکند

گاه ما را حرمله با نیزه اش هُل میدهد
گاه ما را خولی بیمار اذیت میکند

پهلو گرفته است

پهلو گرفته است
از اشک چشم سوخته دارو گرفته است

سر با سر آمده
او پیش پاش از مژه جارو گرفته است

کنج خرابه

آخر می آید
بابا برای دیدنم با سر می آید

از گریه هایم
اشک زمین و آسمان ها در می آید

یا عزیز الله

دنیا برای درک مقامش محقر است
او بارگاه جلوه آیات کوثر است

مریم ترین کنیز خدا در خرابه ها
گریان ذبح تشنه ی خود مثل هاجر است

غم هجران

من از غم هجران گله دارم،تو نداری
از شام کماکان گله دارم،تو نداری

موی سر من سوخته و شانه ندارم
از موی پریشان گله دارم،تو نداری

بابا حسین

از سوی نیزه سرو خرامان خوش آمدی
ای گل به دامن گلِ ویران خوش آمدی
مرهم به زخم خار مغیلان خوش آمدی
مهمانِ ریگهای بیابان خوش آمدی

شکل زهرایم

از بس که طی کردم پیاده… زخم شد پایم
خیلی شبیه پیر زن ها راه میآیم

در شرح حال مادرت زهرا قدی خم بود
حالا نگاهم کن بگو که شکل زهرایم

گره افتاده به کارم

گره افتاده به کارم چه کنم نیمه ی شب
خسته و زار و نزارم چه کنم نیمه ی شب

خواب بودم که ز ناقه به زمین پرت شدم
رفته از درد، قرارم چه کنم نیمه ی شب

ابتا یا حسین(ع)

کم آورده به پای تاول پایم سفر حتی
نباید جان به تن می ماند تا ماه صفر حتی

منی که دائما بودم در آغوش پر از مهرت
ندارم از تو و احوال تو دیگر خبر حتی

حال دل خرابمو

دخترم خونه ی نو مبارکه
نمی گم حال دل خرابمو
عمه داره میره اما می دونه
تو گلستون میکنی خرابه رو

شبهای ویرانه

باتمام داغ ها سرکرد ای جانم به عمه
کربلا را کربلاتر کرد ای جانم به عمه

هاله ای از نور دور محمل ما را گرفت
غیرت او فکر معجر کرد ای جانم به عمه

در محضرِ بابا

یکِ لباسِ پاره بر این قامتِ رعنا بد است
نامرتّب بودنم در محضرِ بابا بد است

عمّه جان ! کو شانه ای بر گیسویم شانه زنم
موپریشانی برایِ دختری زیبا بد است

دکمه بازگشت به بالا