شعر شهادت حضرت رقيه (س)

قرآن حسین

راء, رفعت, راء, رحمت, راء, رضوانِ حسین
راء, رازق, راء, رأفت, راء, ریحانِ حسین

قاف, قدر و قاف, قُدس و قاف, قُرب قلب ها
قاف, قاهر, قاف, قبله, قاف, قرآن حسین

گفت ای بابا

 

چون خرابه مرکز پرواز شد

بال بلبل رو به بابا باز شد

راس خونین را میان پر گرفت

گریه کرد درد و دل از سر گرفت

ابتا یا حسین

آوردمت اینجا سر بابا به سختی
آخر رسیدم من به تو اما به سختی
این روزها خیلی سرت بابا شلوغ است
انقدر ها که می شوی پیدا به سختی

دیگر رمقی نیست

بابا بنگر رویِ به هم ریخته ام را
وا کن گره یِ موی به هم ریخته ام را
دیگر رمقی نیست به رویت بگشایم
چشم تر ِ کم سویِ به هم ریخته ام را

اومدم برا لبت دعا کنم
تو خرابه ها خدا خدا کنم
نوه فاطمه هستم اومدم
روزگار یزید و سیا کنم

لاله در باغ خزان

لاله در باغ خزان, برگ و برش کم می شد
شمع ویرانه فروغ سحرش کم می شد

پلک بی حوصله اش خواست بخوابد, ای کاش
اندکی هلهله ی دور و برش کم می شد

من زینبم

من زینبم, مریم دخیل چادرم شد
در کسب رزق از آسمان ریزه خورم شد
عمری فقیر بخشش دست پُرم شد
خرج حمایت از ولی هر عنصرم شد

صدایت میکنم بابا

صدایت میکنم بابا,چه تسبیحی,چه تکبیری
نگاهم میکنی از نی,عجب قابی,چه تصویری

سراغت را که میگیرم,کسی چیزی نمی گوید
مگر دلگیری از دستم,سراغ از ما نمی گیری

دخترتان مو سفید شد

مقتل نوشته دخترتان پیر می شود
در زیرِ چکمه هایِ سنان زیر می شود
مقتل نوشته آمدنت دیر می شود
از زندگیِ بی تو پدر سیر می شود

رقیه خاتون

اینگونه شده مرا مقدر
در خواب ببینمت مکرر

محتاج همند , چون دو عاشق
دختر به پدر , پدر به دختر

گوشه ابروم شکست

شام غمهاى من غمزده را اخر نیست
لاله اى همچو تن خونى من پرپر نیست
گوشه پلک گشا صورت من خوب ببین
شک نکن دختر تو پیر شده مادر نیست

نوه ی فاطمه بودم

با من و عمر ِکَمَم دست زمان بد تا کرد

موقع قد کشی ام بود که پشتم تا کرد

دورهایت زدی و نوبت ما شد امشب

چشم کم سوی مرا آمدنت بینا کرد

دکمه بازگشت به بالا