یاحسین ای همه ی هستی مردان غریب
قبله ی جون و زهیر و وهب و حر و حبیب
آمدم شعر بگویم که در این حال عجیب
روضه آمد به میان شکل مربع ترکیب
شعر شهادت حضرت رقيه (س)
در گوشه ی خرابه گلستان رقیّه است
شأنِ نزولِ ســوره ی باران رقیّه است
تفســیرِ آیــه آیــه ی قـرآن رقیّه است
این دخترِ شــبیه به طوفان رقیّه است
خسته ام بس که بین این صحرا
در پی تو دویده ام ای طفل
چکمه هایم خراب شد از بس
خار از آن کشیده ام ای طفل
دریاب سه ساله دخترت را
بگذار به دامنم سرت را
باید که تلافی اش نمایم
آن بوسه ی روز آخرت را
نیست به عالم مهی مثال رقیه
ماه بُوَد غرق در خیال رقیه
از سر شرمندگی خسوف پذیرفت
دید چو آن ماه بی زوال رقیه
آه خورشید ، کنج ویرانه
آمدی نیمهی شب ای بابا
تو نبودی و من زمین خوردم
پیر شد عمه زینب ای بابا
امروز رسیدم به همان حرف که گفتی
از اسب بیافتی ولی از اصل نیافتی
من یاس اصیلم ولی از ساقه شکسته
پهلوم به افتادن از آن ناقه شکسته
آسمانت سرخ اما آسمان من کبود
بعد تو بابای خوبم آسمان آبی نبود
من تو را میخواستم دیدم تو با سر آمدی
آمدی جانم به قربانت ولی دیگر چه سود
تا ببیند دوباره بابا را
هی خودش را به هر دری میزد
دزدکی سمت نیزه ای می رفت
به سر ِ روی نی سری میزد
از زمانی که نوشتم آب بابا را درست
خلق شد یک روضه ی کوتاه ؛عاشورا درست
با پدر مادر به هیئت رفتم و از آن زمان
نقطه ی وصل من و تو گشت در آنجا درست
خواب بودم یه خُرده بد بیدار شدم
یکی داشت نعره میزد بیدار شدم
رو سرم دس میکشیدی پا بشم..
بعد تو هی با لگد بیدار شدم
شبیه مادرم دیگه نمیشه هیچکس اما تو
نشون دادی به بابات جلوهی اُمّابیهاتو
صدام کردی و آخرسر ، کنارت اومدم با سر
میبینی کار دنیامو، میبینی کار دنیاتو