شعر اربعین

زینب من

آمــــدی از ســفــــر حــزن و بـــلا زینب من

آمــــدی بـــاز به ایــن کـرب و بـلا زینب من

روی قـبــرم بـنِـشـیـن آه بکـش اشک بـریـز

تـا تـسـلـی بـشــوم قـلـب تــو را زینب من

لــرزه افــتـــاده ز پــا تــا بـه رگ گــردن مـن*

مــادرم را نــزن ایــنـگــونــه صــدا زینب من

من لـگـد مــالِ سـم مـرکبــشـانـم تـو بـگـو

پیـکـرت از چـه سیـاه اسـت چــرا زینب من

دختـرم کو ؟چه شده ؟ با تو نیامد مگـر او ؟

نـکـنــــد او شــده از عــمـه جــدا زینب من

خوشبحال سر من چونکه به سر یار شدی

انــدکــی یــــاور مـن بـــــاش بیــا زینب من

تا که پرسیـدم از آن سر که شد بـزم حـرام

گـفـت مِـی بود و منـو تشت طـلا زینب من

محسـن آمــد کـه بـگــریــد ز غــم دلـبــر تو

نـکنـی عـاشـق و از خویـش رهـا زینب من

* از پا تا سر – سر = گردن = { از پا تا گردن }

  سید محسن حبیب الله پور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا