شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

شکر خدا زره زتنت در نیامده

شکر خدا زره زتنت در نیامده
با چنگ گرگ پیرهنت درنیامده

میخواستم که باز ببوسم لبت ولی
دیدم که تیراز دهنت در نیامده

خَلق و خُلق نبوی سیرت پیغمبر داشت

خَلق و خُلق نبوی سیرت پیغمبر داشت
اربا اربا بدنی در وسط محشر داشت
اشبه الناس حرم ,هستی لیلا اکبر
باغی از لاله بروی بدن پرپر داشت

کمرم خم شده تا خوش قد و بالا شده ای

کمرم خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
بخدا پیر شدم تا که تو رعنا شده ای
ای جوان مرگ حرم مادر تو نیست ولی
باعث و بانی موت من و لیلا شده ای..

سخت است ببیند پدری کشته پسر را

سخت است ببیند پدری کشته پسر را
اینگونه کند خم پسری پشت پدر را

سخت است که بی یار بماند دم پیری
آن ریش سفیدی که ز کف داده ثمر را

خَلق و خُلق نبوی صیرت پیغمبر داشت

خَلق و خُلق نبوی صیرت پیغمبر داشت
اربا اربا بدنی در وسط محشر داشت
اشبه الناس حرم ,هستی لیلا اکبر
باغی از لاله بروی بدن پرپر داشت

شعر روضه حضرت علی اکبر (ع)

تا جگر ِ من به سوز و آه نیفتد

بَهر ِ علاجم کسی به راه نیفتد

با گُنَهَم چاه درست کردم و گفتم

یوسفِ من در تهِ این چاه نیفتد

ولدی علی

خوش قد و قامتم بروی خاکها چرا؟

خوردی زمین قبول ولی دست و پا چرا؟

حالا که آمدم دو لبت وا نمیکنی؟

ساکت شدی نگاه به بابا نمیکنی؟

مست و شیدایت

من ناز را در چشم شهلایت کشیدم

‏یک عالمی را مست و شیدایت کشیدم

عیسی بن مریم را کنار جانمازت

‏مات نفس های مسیحایت کشیدم

بلال خانه ی من

نگران بودم و پریشان حال

ناگهان شیهه ی عقاب آمد

متوجه شدم که لشگر کفر

به سراغ تو با شتاب آمد

انگور تازه

بدجوری من به تو علاقه مندم

بخند علی تا که منم بخندم

پسر بار اولمی مرحبا

دوست دارم یلیلمی مرحبا 

مکر صفین

آفتاب غرور ایلت را

با نگاهت به جنگ شب بردی

زخم های جمل دهان وا کرد

تا که نام«علی» به لب بردی

بوسه می زنم

مُردمز بس که بر بدنت بوسه می زنم 

بر کام خشک خنده زنت بوسه می زنم

بر زلف خون پر شکنت شانه می کشم

بر زخمهای دل شکنت بوسه می زنم

دکمه بازگشت به بالا