من اگر گویم به اربابم غلام زینبم
حُر که نه عابس که نه خاک خیام زینبم
ذره ای هستم معلق در مدار قافله
حافظ مدح و ثنا و احترام زینبم
من اگر گویم به اربابم غلام زینبم
حُر که نه عابس که نه خاک خیام زینبم
ذره ای هستم معلق در مدار قافله
حافظ مدح و ثنا و احترام زینبم
ای تو ضیا دهنده ی چشم ز خون ترم
وی از طفولیت همه دم،یارو یاورم
زانو بغل مگیر حسین غریب من
تکیه مزن به نیزه،عزیزم برادرم
داریم می میریم از این سر به زیری
برامون اذن میدون و می گیری؟
می ذاریم جون کف دست تا نبینیم
تو جمعیت با دست بسته میری
شرح حیا، پیدای ناپیداست زینب
تصویر حُجب مادرش زهراست زینب
نطقش بُرنده، زینت مولاست زینب
ذاتاً فناءِ فی الحسین ماست زینب
چنان تیری شدند از چلهی زینب رها با هم
چنین رفتند راه عشق را تا انتها با هم
برای اذن میدان التماس شاه میکردند
به امر زینب افتادند روی دست و پا با هم
از خجالت نذار مو سفید بشم
من نیومدم که نا امید بشم
این دو تا قربونی ها مو بپذیر
تا جلو فاطمه رو سپید بشم
سابق از این مگر چه کسی دیده در جهان
تابیدن و ظهور دو خورشید ، همزمان
وقت نظر به صورت چون قرص ماه شان
در پشت ابرِ شرم شود مخفی آسمان
دو برادر دو تا پر پرواز
دو ستاره دو آفتاب حجاز
دو لب تیغ ذوالفقار حسین
دو گل لالهی بهار حسین
سلام حضرت دارالسلامها زینب
سلام جامع جمع امامها زینب
شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد
حماسهی ابدی و سَّلامها زینب
از خجالت نذا مو سفید بشم
نمیذاری تا که نا امید بشم
این دو تا قربونی هامو بپذیر
تا جلو فاطمه رو سفید بشم
غم ندیدن تو کرده قصد جان مرا
غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا
از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا
آمد یکی در قالب جعفر به میدان
آن دیگری در هیبت حیدر به میدان
طاقت نمیآرد سپاه کوفه قطعا
زینب فرستاده دو تا لشکر به میدان