شعر شهادت طفلان حضرت زينب (س)

غلام زینبم

من اگر گویم به اربابم غلام زینبم
حُر که نه عابس که نه خاک خیام زینبم

ذره ای هستم معلق در مدار قافله
حافظ مدح و ثنا و احترام زینبم

زانو بغل مگیر

ای تو ضیا دهنده ی چشم ز خون ترم
وی از طفولیت همه دم،یارو یاورم

زانو بغل مگیر حسین غریب من
تکیه مزن به نیزه،عزیزم برادرم

داریم می میریم از این سر به زیری

داریم می میریم از این سر به زیری
برامون اذن میدون و می گیری؟
می ذاریم جون کف دست تا نبینیم
تو جمعیت با دست بسته میری

امیری حسین و نعم الامیر

شرح حیا، پیدای ناپیداست زینب
تصویر حُجب مادرش زهراست زینب
نطقش بُرنده، زینت مولاست زینب
ذاتاً فناءِ فی الحسین ماست زینب

طفلان بی بی زینب(س)

چنان تیری شدند از چله‌ی زینب رها با هم
چنین رفتند راه عشق را تا انتها با هم

برای اذن میدان التماس شاه میکردند
به امر زینب افتادند روی دست و پا با هم

از خجالت نذار مو سفید بشم

از خجالت نذار مو سفید بشم
من نیومدم که نا امید بشم
این دو تا قربونی ها مو بپذیر
تا جلو فاطمه رو سپید بشم

طفلان زینب(س)

سابق از این مگر چه کسی دیده در جهان
تابیدن و ظهور دو خورشید ، همزمان

وقت نظر به صورت چون قرص ماه شان
در پشت ابرِ شرم شود مخفی آسمان

طفلان زینب(س)

دو برادر دو تا پر پرواز
دو ستاره دو آفتاب حجاز

دو لب تیغ ذوالفقار حسین
دو گل لاله‌ی بهار حسین

جبل الصبر

سلام حضرت دارالسلام‌ها زینب
سلام جامع جمع امام‌ها زینب

شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد
حماسه‌ی ابدی و سَّلام‌ها زینب

قربونی هامو بپذیر

از خجالت نذا مو سفید بشم
نمیذاری تا که نا امید بشم
این دو تا قربونی هامو بپذیر
تا جلو فاطمه رو سفید بشم

امیری حسین و نعم الامیر

غم ندیدن تو کرده قصد جان مرا
غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا

از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا

امیری حسین و نعم الامیر

آمد یکی در قالب جعفر به میدان
آن دیگری در هیبت حیدر به میدان

طاقت نمی‌آرد سپاه کوفه قطعا
زینب فرستاده دو تا لشکر به میدان

دکمه بازگشت به بالا