شعر محرم و صفر

اهل حرم

حصارِ کاروان تو کعبِ نی است یا اخی
اهل حرم را به قضا در این میانه می برم

قدّم اگر که خم شود سرم سفید اگر شود
پیام نهضتِ تو را به رویِ شانه می برم

ماه گریه

به خودم آمدم وَ دیدم که
ماه شمس و قمر تمام شده
ماه نالیدنِ به اربابم
ماه گریه دگر تمام شده

در محضرِ بابا

یکِ لباسِ پاره بر این قامتِ رعنا بد است
نامرتّب بودنم در محضرِ بابا بد است

عمّه جان ! کو شانه ای بر گیسویم شانه زنم
موپریشانی برایِ دختری زیبا بد است

این محرم هم گذشت

عمر چندین ساله ام اندازه یک دم گذشت
خوب شد عمرم میان مجلس ماتم گذشت

ماه ها ما منتظر ماندیم پای ماه تو
چشم بر هم خورد دیدیم این محرم هم گذشت

شکسته اند مرا

شکسته اند مرا زیر دست و پا عمه
اگر شکسته تو را میزنم صدا عمه

عمو به جای پدر آمد و شما هم نیز
به جای مادر مظلومه ام بیا عمه

ای قاری من

هی از این نیزه به آن نیزه مکانت دادند
کوچه کوچه به همه شهر نشانت دادند
پیش چشمان من از نی که زمین افتادی
از روی خاک به سر نیزه تکانت دادند

محشرکبرا

شام یک محشرکبراست کجایی عباس ع

دخترفاطمه تنهاست کجایی عباس ع

به نوامیس خدا پیروجوان خندیدن

آستین معجرزنهاست کجایی عباس ع

کودک شش ماهه

رسید آخر سر پای گفت و گو به گلو
کمان به کینه سخن گفت مو به مو به گلو

پدر علی به علی ایستاد و آخر گفت
جواب تیرِ پس از تیر را گلو به گلو

پرچمِ اهل حرم

پرچمِ اهل حرم موی سرت بود حسین
دستهٔ آل علی خون جگرت بود حسین

سربلندم که در این شهر اسیر تو شدم
زینبت در همه جا در به درت بود حسین

ای عشق

حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه
تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه

لباست کهنه پیراهن، تحمل میکنم باشد
ولی ای عشق، غارت کردن انگشترت را نه

بابا رو بغل بگیر

بیا از جام لبم عسل بگیر
خاک رو موهامو لااقل بگیر
سرمو نذار بمونه رو زمین
بشین اینجا بابا رو بغل بگیر

آب … بابا

نوشتم روی خاکا ( آب … بابا )
یادم اومد که بابا تشنه جون داد
همون بابایی که از زیر نیزه
برای دختراشم سر تکون داد

دکمه بازگشت به بالا