دارد نوای نوحهی خونخواه میرسد
هر شب صدای چاوشی ماه میرسد
لبهای قدسیان به دمت گرم میشود
«باز این چه شورش است»، که از راه میرسد
شعر محرم و صفر
از این جهان،گدائی ات آقا برایِ ماست
پس ماندگار در همه عالم برایِ ماست
در مجلسِ عزایِ شما سینه می زنیم
یعنی که وقف روضه تان دست هایِ ماست
از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشـــم هایِ یک نفر الهــام می گیرد
به لبخندِ برادر می سِپارد اشــک هایش را
فقط پروانه در آغـوشِ گُــل آرام می گیرد
از خدا خواسته بودم رشید بشن
عاقبت بخیر و روسفید بشن
من از اول به همه گفته بودم
اینا دنیا اومدن شهید بشن
می رود سمت برادر به تنش تب دارد
دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد
به فدای سر تو ! هرچه که دارم این است
چه کنم؟هست همین هرچه که زینب دارد
خوب می دانند اینجا از کسی سر نیستند
چشم در راه محبت های مادر نیستند
سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که؛
با علی ها ،هدیه های او برابر نیستند
عاشق شده ام دیده ی تر داشته باشم
هر لحظه فقط از تو خبر داشته باشم
عاشق ندهد هدیه به معشوق عجیب است
پروانه شدم تا که هنر داشته باشم
هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش
مثل کوهی ماند پای اعتقاد و باورش
وقت بیرون رفتن از خانه، حسین و مجتبی
با یل ام البنین بودند در دور و برش
فرمانده بودی آمدی سرباز دین باشی
دُر باشی و حر باشی و مرد آفرین باشی
ازحضرت زهرا شفاعت را طلب داری
باید بگویم هر چه داری از ادب داری
نمیخواهم که در راه تو سنگ کوچکی باشم
به رنگ ترس در چشمان ناز کودکی باشم
نمیخواهم که حتی روبرویت اندکی باشم
با تو شریکم غصه و درد و بلا را
زینب بمیرد! رد نکن این بچه ها را
من وسعت دارایی ام این دو پسر بود
نذر غریبی تو کردم هر دوتا را