شعر محرم و صفر

زینت الله اکبر

به وقت خطبه خوانی مثل حیدر می شود زینب
به هفده معجزه بر نی پیمبر می شود زینب

من از نامش که زینت بر علی گشته ست فهمیدم
زمانی زینت الله اکبر می شود زینب

شعله و زلفِ تو

بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کُن از چهره‌ات شبِ ما را

“من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند”
که بی حرم چه کُنَم غصه‌های فردا را

زخم خار مغیلان

از سوی نیزه سرو خرامان خوش آمدی
ای گل به دامن گلِ ویران خوش آمدی
مرهم به زخم خار مغیلان خوش آمدی
مهمانِ ریگهای بیابان خوش آمدی

سرت از روی

سرت از روی نی با هر تکانی ساده می افتد
بدون سنگ بازی هم گهی بر جاده می افتد
تمام قافله را بهت خواهد برد وقتی که
نگاه دخترت بر این سر افتاده می افتد

سه ساله حسین

وقتی که شده فاطمه الگوی رقیه
داده ست فلک تکیه به زانوی رقیه

ماه ست گدای سر بازار نگاهش
خورشید بود مشتری کوی رقیه

کو علمدار

 

دم دروازه ساعات خدا رحم کند

به دلِ عمه سادات خدا رحم کند

محملم پرده ندارد مددی یا ستّار

حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند

بی تو

به روی نیزه دلواپس؛ میایی پا به پایِ من
فدایِ چشم های تو! نکن گریه برایِ من

برای اولین بار است بی تو میروم جایی
اگر منزل به منزل میشود غم آشنایِ من

شهر شام

خدا بخیر کند باز ازدحام شده
زمان روضه جانسوز شهر شام شده

تمام شهر برای نظاره جمع شدند
عذاب حضرت زینب نگاه عام شده

ملأ عام

بوی شراب از نفس شام می رسید
از هر طرف به قافله دشنام می رسید
سر ها به روی نیزه و ساعات می گذشت
بر اهل بیت ماتم ایام می رسید

شیر زن

زینب ای عمه ی صبور حرم
رشته ی محکم حضور حرم

ای امید و پناه اهل البیت
شیرزن, تکیه گاه اهل البیت

چای عراقی

هستند هریک از یکی دیگر مؤدب‌تر
اینجا گدا هرچه مؤدب‌تر, مُقرَب‌تر

یک اربعین, پای پیاده خوب فهمیدم
جز تو مسیرم هرچه باشد, نیست جز اَبتر

ریسمانِ بازویم

چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم
که خلق جزتو نبیند تجلی از سویم

به جنگ آمده ام با کلام چون تیغم
حمایلم شده این ریسمانِ بازویم

دکمه بازگشت به بالا