وقتی که شده فاطمه الگوی رقیه
داده ست فلک تکیه به زانوی رقیه
ماه ست گدای سر بازار نگاهش
خورشید بود مشتری کوی رقیه
وقتی که شده فاطمه الگوی رقیه
داده ست فلک تکیه به زانوی رقیه
ماه ست گدای سر بازار نگاهش
خورشید بود مشتری کوی رقیه
دم دروازه ساعات خدا رحم کند
به دلِ عمه سادات خدا رحم کند
محملم پرده ندارد مددی یا ستّار
حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند
به روی نیزه دلواپس؛ میایی پا به پایِ من
فدایِ چشم های تو! نکن گریه برایِ من
برای اولین بار است بی تو میروم جایی
اگر منزل به منزل میشود غم آشنایِ من
خدا بخیر کند باز ازدحام شده
زمان روضه جانسوز شهر شام شده
تمام شهر برای نظاره جمع شدند
عذاب حضرت زینب نگاه عام شده
بوی شراب از نفس شام می رسید
از هر طرف به قافله دشنام می رسید
سر ها به روی نیزه و ساعات می گذشت
بر اهل بیت ماتم ایام می رسید
زینب ای عمه ی صبور حرم
رشته ی محکم حضور حرم
ای امید و پناه اهل البیت
شیرزن, تکیه گاه اهل البیت
هستند هریک از یکی دیگر مؤدبتر
اینجا گدا هرچه مؤدبتر, مُقرَبتر
یک اربعین, پای پیاده خوب فهمیدم
جز تو مسیرم هرچه باشد, نیست جز اَبتر
چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم
که خلق جزتو نبیند تجلی از سویم
به جنگ آمده ام با کلام چون تیغم
حمایلم شده این ریسمانِ بازویم
سر حسین که در طشتی از شراب افتاد
گمان کنم که به جانِ جهان عذاب افتاد
سری که از روی نیزه زِ کربلا تا شام
هزار مرتبه بر خاک, با شتاب افتاد
از هرکه پرسیدم نمیدانست بابا
جان رقیه از علی تو با خبر باش
بابا ببین که بر سرم موی سپید است
عمه نمیداند ولی تو با خبر باش
شرمنده رباب شدم آبها که ریخت
داند خدا کباب شدم آبها که ریخت
من قول دادم آب بیارم برایشان
پیش همه خراب شدم آبها که ریخت
بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است
سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاکها به سر خیل قاریان شده است