صف کشیده می رسد آن حیدر زهرا نشان
تا دهد آداب سر هدیه نمودن را تشان
در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان
در پی اش الله اکبر گو همه هفت آسمان
صف کشیده می رسد آن حیدر زهرا نشان
تا دهد آداب سر هدیه نمودن را تشان
در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان
در پی اش الله اکبر گو همه هفت آسمان
جز این دو میوه قلبم ثمر نداشته ام
ببخش اگر که پسر بیشتر نداشته ام
برای اینکه شبیه تو بی کفن باشند
برایشان کفن از خانه برنداشته ام
از بس حسین بخشش بسیار می کند
لطفش مرا همیشه بدهکار می کند
این اشک های قیمتی روضه های او
خیلی برای عاقبتم کار می کند
اگر که رعیت ارباب رعیت حسن است
بدست سینه زنان برگ دعوت حسن است
بساط گریه ی هیئت ز برکت حسن است
تمام ماه محرم روایت حسن است
اِبـتلایش فرق داشت
چون که در نزد عـمو “قالوا بلایش” فرق داشت
بر عمـو لبّیـک گفت…
وقتِ حَجّش بود و لَحنِ ” رَبّـنایش ” فرق داشت
این خاکبوسی ها و این عرض ارادت قیمتی ست
این دوستی همراه اظهار مودت قیمتی ست
تنها نه اشکی که برایش بین روضه ریختم
حتی لباس مشکی ام روزی قیامت قیمتی ست
مقتل نوشته دخترتان پیر می شود
در زیرِ چکمه هایِ سنان زیر می شود
مقتل نوشته آمدنت دیر می شود
از زندگیِ بی تو پدر سیر می شود
اینگونه شده مرا مقدر
در خواب ببینمت مکرر
محتاج همند , چون دو عاشق
دختر به پدر , پدر به دختر
شام غمهاى من غمزده را اخر نیست
لاله اى همچو تن خونى من پرپر نیست
گوشه پلک گشا صورت من خوب ببین
شک نکن دختر تو پیر شده مادر نیست
با من و عمر ِکَمَم دست زمان بد تا کرد
موقع قد کشی ام بود که پشتم تا کرد
دورهایت زدی و نوبت ما شد امشب
چشم کم سوی مرا آمدنت بینا کرد
آمدی با یک طَبَق با سر به شام آخرم
روشنی بخشیدی امشب بر دو تا چشم ترم
روی زانویت همیشه مینشستم,کو ؟ کجاست ؟!
دست هایت کو؟! چنین وضعی نبوده باورم !
اینگونه شده مرا مقدر
در خواب ببینمت مکرر
محتاج همند , چون دو عاشق
دختر به پدر , پدر به دختر