دوباره سنج و علم کار دستمان داده
به صفحه سوز قلم کار دستمان داده
دوباره نوحه ی ” هرلحظه بوی کرب و بلا
عجیب شوق حرم کار دستمان داده
دوباره سنج و علم کار دستمان داده
به صفحه سوز قلم کار دستمان داده
دوباره نوحه ی ” هرلحظه بوی کرب و بلا
عجیب شوق حرم کار دستمان داده
کم کم صدای قافله دارد میاید…
از این طرف هم هلهله دارد میاید
آقا سنان بهر صله دارد میاید
آه ای ربابه حرمله دارد میاید…
میثم هستیم که رفتیم سر دارِ حسین
ما که باشیم؟خداهست خریدارِ حسین
بین این شهر فقط صحبتِ از نوکری است
چقدر گرم شده مجلس و بازار حسین
من مث نامه ی سربسته شدم
مثل یک دل,دل بشکسته شدم
در زدم تو خونشون رام ندادن
انقده قدم زدم خسته شدم
سلام حضرت زهرا به آن سفیری که
تمام زندگی اش پای یار افتاده
تمام شهر به او پشت کرده و حالا
میان کوچه دلش بی قرار افتاده
در دل شوریده ام غمهای عالم ریخته
حال و روزم در غمت ای یار در هم ریخته
ما برای گریه ایم و از همان روز ازل
چنته ما را خدا اندوه و ماتم ریخته
تا نغمه ی حسین نوایش به ما رسید
دادی زدیم و فضل خدایش به ما رسید
مارا نوشته اند شکار کمند یار
شکرخدا که زلف رهایش به ما رسید
خَلق و خُلق نبوی صیرت پیغمبر داشت
اربا اربا بدنی در وسط محشر داشت
اشبه الناس حرم ,هستی لیلا اکبر
باغی از لاله بروی بدن پرپر داشت
نشسته ام بنویسم محرمت را باز
هزار نکته ی ناگفته از غمت را باز
خدا کند که امانم دهی و باز کنم
برای خیمه زدن بند پرچمت را باز
صد شکر که از راه محرم آمد
از هر سر کوچه نوحه و دم آمد
هر کس که رسیده زیر پرچم آمد
لاتی وسط دسته ی ماتم آمد.
وقتی که تشنگی به نظر تاب می خورد
ماهی ز تنگ تنگ خودش آب می خورد
تا مشتری کم است, مرا انتخاب کن
گاهی پلنگ حسرت مهتاب می خورد
لبریزم از دلواپسی آقا
اینجا هوایش گرم ودلگیر است
دلشوره ای دارم حسین من
انگار قلبم بین زنجیر است