شعر محرم و صفر

دل من بابایی چش براهته عمه میگه که خدا پناهته

دل من بابایی چش براهته
عمه میگه که خدا پناهته
بابا جون تنگه دلم زودی بیا
آرزوم دیدن روی ماهته

سیمرغ کوه قافِ خیالم حسین من

سیمرغ کوه قافِ خیالم حسین من
گشته شکسته تر, پر وبالم حسین من

طی مسیر هجر تو با جان به سر رسید
چل خان عشق, گشته مدالم حسین من

در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن

در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن
با مُهر و مِهر فاطمه اصل سند شدن

این آروزی سرخ گذرنامه ی من است
در زیر پای مُهر سفارت لگد شدن

خورشید تیره با رخ او زرد می شود

خورشید تیره با رخ او زرد می شود
یک کوه نار پیش رخش سرد می شود

رنگ تمام جنگ جمل دیده های دشت
با گفتن انا بن حسن زرد می شود

برای خرمن آهم حریق میخواهم

برای خرمن آهم حریق میخواهم
رکاب چشم که دارم عقیق میخواهم

عطای چشمه ی اشکی… شهید اشک روان
چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم

دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند

دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند

چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند

ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم

شود این حادثه تکرار خدارحم کند

هرکجا پرچم به دیوار است زهرا میرسد

هرکجا پرچم به دیوار است زهرا میرسد
زودتر از ما خود بی بی به اینجا میرسد
پیرهای روضه دلهایی جوان دارند پس
زورشان در نوکری برما جوانها میرسد

ای در غم تو ارض و سما خون گریسته

ای در غم تو ارض و سما خون گریسته
ماهی در آب و وحش به هامون گریسته‏

وی روز و شب به یاد لبت چشم روزگار
نیل و فرات و دجله و جیحون گریسته‏

منت از این خانواده هر کسی بهتر کشید

منت از این خانواده هر کسی بهتر کشید
درد طعنه از زبان این و ان کمتر کشید
تا در این خانه باشم ابرویم میدهند
در به در شد هرکسی که دست از دلبر کشید

عمه جان مثل پدر بود, خیالت راحت

عمه جان مثل پدر بود, خیالت راحت

پشت ما وقت خطر بود, خیالت راحت

خطبه می خواند به جان همه آتش می زد

عمه ام اهل شرر بود, خیالت راحت

تکامل دل زار من از کمال گذشت

تکامل دل زار من از کمال گذشت
سه‌سال طفل تو بودن, هزار سال گذشت

محال بود که آن خارها مرا نکشند
ولی به شوق تو جان من از محال گذشت

به نام کریمان و جانانه ها مزین شده سر در خانه ها

به نام کریمان و جانانه ها
مزین شده سر در خانه ها

غم تو به روی دلم سر گذاشت
که سر می گذارم به میخانه ها

دکمه بازگشت به بالا