شعر محرم و صفر

داماد کربلا

به وجد آمدی و جاودانه ات کردند

یگانه حجله نشین میانه ات کردند

برای عقد تو دست تو را حنا بستند

و عمه هات نشستند شانه ات کردند

از تنم چند تن درست کنید

از تنم چند تن درست کنید

بی سر و بی ‌بدن درست کنید

سنگ را بر تنم تراش دهید

تا عقیق یمن درست کنید

آتش زنید

آتش زنید تا خیمه ای دیگر نماند

بر اهل خیمه,حتی بال و پر نماند

کاری بکن ای حرمله در این نواحی

تا بر نوامیس حسین معجر نماند

لحظه ی بی جان

لحظه ی بی جان شدنش گفت: آب

هرچه که نیزه زدنش گفت: آب

حرمله بر شانه ی قاتل زد و . . .

گفت:شنیدی سخنش؟ گفت: آب…

برادر بر زمین

من به روی تل,برادر بر زمین

آن گل خونی پرپر بر زمین

کار خود کردند آخر کوفیان

پیکرش زخمی شد آخر بر زمین

عزیز هستی

مرکب سوار کوچک کرب وبلا شدی

زهرا شدی,علی شدی ومصطفی شدی

وقتی عسل ز لعل لبت بوسه ای گرفت

تنها سواره ی حسن مجتبی شدی

قیام بعد تو

یک تنه زینب کند اینجا قیامی بعد تو

با کسی حتی نگفتم من کلامی بعد تو

تا که تو بی جان شدی بهر غنیمت آمدند

ناگهان در خیمه ها شد ازدحامی بعد تو

زبان مرثیه

وقتی که اشک روز چو باران و برف بود

کشته شدن برای عمویم به صرف بود

وقتی عسل جوانه زد از کام تشنه ام

سینه برای پر زدنم مثل ظرف بود

یادگاری مدینه

سیـــزدهجام زلعلت زده غم پی در پی

عسل است اینکه به لب ریخته ای یا که می؟

چه شکوهی است در این جشن که برپا کردی

می زدندت همه با هر چه شد از کی تا کی

مکر صفین

آفتاب غرور ایلت را

با نگاهت به جنگ شب بردی

زخم های جمل دهان وا کرد

تا که نام«علی» به لب بردی

یل شش ماهه

دل آقا اسیر زلفت بود

خنده ات باده ی حیاتش بود

نخ قنداقه ی مطهرتان

لنگرکشتی نجاتش بود

 

عمو اینــجاها

آمــده دشمن بد مـــست, عمو اینــجاها

چقــدرپاره ی سنگ اسـت, عمو اینجاها

ازچـپ وراست برای تو بلا می آید

چقدر تیرِرهـا هست عمو اینجاها

دکمه بازگشت به بالا