شعر محرم و صفر

وفا

آقا میا به کوفه که اینجا وفا نبود

شمشیرها علیه شما , با شما نبود

هرچند ای امام غریبم نوشته اند

اینجا پر از صفاست , ولیکن صفا نبود

بحر و طویل حضرت علی اصغر ع

چه فکری می کنی ای تیر آیا قد اصغر را نمی بینی ؟

/ مگر بر آستان خیمه مادر را نمی بینی؟ /

 که خود را می کشیاینقدر با شدت/

 که دقت کرده ای اینگونه با دقت/

دل پر از زخم

دل پر از زخم, نفس زخم , رگ حنجر زخم

گوشه ای درته گودال لب حنجر زخم

آسمان پر شده از سر , سر بر نیزه شده

پیکری روی زمین بی سر و , سر تا سر زخم

زخمی ترین یتیم

از بوی سیبسرخ طبق مرده جان گرفت

زخمی ترینیتیم خرابه توان گرفت

باران چشمهای رقیه شروع شد

از بس کهگریه کرد دل آسمان گرفت

شور و التهاب

عاشقان کم کم به شور و التهاب افتاده اند
بهراحیای محرم در شتاب افتاده اند

مجمر و اسپند و بیرق را فراهم کرده اند
فکرچای روضه و قند و گلاب افتاده اند

گودال

شعرهایم همه پریشان است

مثل پروانه مثل دیوانه

گاه می رود به گودال و

گاه می رود به ویرانه

السلام علیک یا عطشان

السلام علیک یا عطشان

چه بلایی سر لبت آمد!؟

تا من و تو به وصل هم برسیم

جان به لبهای زینبت آمد  

منش شهدا

چقدر از منش این شهدا دور شدیم

آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم

چقدر از منش این شهدا دور شدیم

آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم

غروب تنهایی

غروب بود و زنی بی قرار , تنها بود

زنی ز داغ برادر فکار , تنها بود 

غروب بود و زمین سرخ بود و باد سیاه

زنی حزینه و بی غمگسار , تنها بود 

جواب با نیزه

که داده زلف تو را پیچ و تاب با نیزه

و کرده کار جهان را خراب با نیزه

که چشمهای شما را خمار کرد ای مرد

و برده است از این خیمه خواب با نیزه

موی سرم سپید شد

همینکه رفتی موی سرم سپید شد و …

برایدیدن تو دیده نا امید شد و …

همانزمان که تو مشکت پر آب میکردی

صدایزوزه کفتار ها شدید شد و …

گفتم مرو…

بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن

بس کن حسین مادرمان را صدا مکن

بس کن حسین هستی من سایه ی سرم

بس کن حسین جان من و جان مادرم

دکمه بازگشت به بالا