شعر محرم و صفر

چه فایده

لالا بر آنکه خواب ندارد چه فایده
ماندن بر آنکه تاب ندارد چه فایده

قمر افتاد

خبر پیچید سقا بهم پیچید
کنار خیمه ها آقا بهم پیچید

عمود

همین که نام بلندش کنار من پیچید

میان هر دو جهان اعتبار من پیچید

شهاب هر چه رها شد به جان خویش خرید

ز بس که ماه حرم در مدار من پیچید

این کوفیان …

 این دل برای دیدن روی تو تنگ است
در فکر این نامردمان تزویر و ننگ است

چشمه ی توحید

تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت
از دست هر کسی که نباید سبو گرفت

هی نقشه می کشند

هی نقشه می کشند که بلوا به پا کنند

من را به درد بی پدری مبتلا کنند

اینها تمام از پدرت زخم خورده اند

پس آمدند از دل خود عقده وا کنند

با این نفس زدن

با این نفس زدن بدنم درد می کند

با هر تپش تمام تنم درد می کند

پروانه ام که بال به زنجیر بسته ام

تا انتهای سوختنم درد می کند

صبر کن ای برادرم

صبر کن ای برادرم  آرام

غصه ام بوسه ای ز حنجر توست

آه زینب خدانگهدارت

غم من خاک روی معجر توست

کوهی از غم

روی اینپشت شکسته کوهی از غم ریخته

برسرم بیتو برادر خاک عالم ریخته

زود پیداکردمت ٬اینقدرها هم سخت نیست

پیکرت رادیده ام٬ در راه کم کم ریخته

این کیست

این کیست که طوفان شده میل خطر کرده؟

در کوچکی خود را علمدار دگر کرده

این که برای مادرش مردی شده حالا

خسته شده از بس میان خیمه سر کرده

آشنا بود

آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی

کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی

خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد

بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی

ستاره و نور

کاروانی پر از ستاره و نور

کاروانی پر از عزیز خدا

کاروانی رسیده از مکه

کاروانی رسیده از بالا

دکمه بازگشت به بالا