کوفه اصلاً امن نیست
کوچههایش با وجودِ دامِ دشمن امن نیست
با دلِ تاریکِ این-
مردمِ نامرد حتی روزِ روشن امن نیست
کوفه اصلاً امن نیست
کوچههایش با وجودِ دامِ دشمن امن نیست
با دلِ تاریکِ این-
مردمِ نامرد حتی روزِ روشن امن نیست
امشب نگار دشت بلا سر بریده شد
پشت و پناه اهل ولا سر بریده شد
در خاک و خون نشسته تمامی لاله
اینجا گلوی لاله جدا سر بریده شد
لشکر دشمن سپاه بیشمار آورده بود
راس شاه کربلا را نیسوار آوردهاند
لشکر تزویر و مکر و حیله و رنگ و ریا
خیزران را بهر لبهای نگار آوردهاند
قصه ی مجنون تو میدانی که چیست؟
یا جنونش بهرِ لیلاییِ کیست؟
از چه رو شد شهره بر خلقِ جهان؟
از چه عشقش شد عجین با جسم و جان؟
گفته بودم، که به هر جا بروی می آیم
گر چه آواره به صحرا بشوی می آیم
گفته بودم، به سفر یا به حضر یار توام
در غم و درد و بلا، مونس و غمخوار توام
با آن صدای خسته و اشک مثالی اش
گردیده باز همدم طفل خیالی اش
این روضه زنانه جگر پاره میکند
دارد رباب صحبت گهواره میکند
شب و روزام اینطوری سر نمیشه
بدتر از این میشه بهتر نمیشه
دلمو به گهواره ش خوش نکنین
اینا واسم علی اصغر نمیشه
چگونه دل بکَنَم از لباس ماتم تو
چه گریه ها که نکردم دو ماه در غم تو
نه ما فقط …همه ی کائنات سینه زدند
در این دوماه شب و روز پای پرچم تو
پاییز بودن ، بــــرگ های زرد می خــواهد
باران سرودن اشک های سرد می خــواهد
از درد گفتن سینه ای پُر درد می خــواهد
از زینبِ کبــــری نوشتن مرد می خــواهد
آقا سلام! این گرهء کور وا نشد
آخر دوباره قسمت ما کربلا نشد
جاماندم از مسیر نجف تا به کربلا
حالم بد است، درد فراقم دوا نشد
بهار از چلهی داغِ زمستانها خزان برگشت
به باغِ لالههای سربریده باغبان برگشت
زمین با گریه دور مقتلِ خورشید میگردید
صدای روضهی روزِ دهم آمد؛ زمان برگشت
جز گنبدت هر آنچه که تابید را ببخش
از پشت کوه آمده؛ خورشید را ببخش
شرک است، فکرِ سجده به ششگوشهکعبهات
علاّمههای مکتب توحید را ببخش