طعم چای کربلا چون خوش نیامد به مذاق
چای ایرانی طلب کردیم در راه عراق
در بساط کربلایی ها که اصلا قند نیست
ما شکر خوردیم با آمیزه ای پرطمطراق
طعم چای کربلا چون خوش نیامد به مذاق
چای ایرانی طلب کردیم در راه عراق
در بساط کربلایی ها که اصلا قند نیست
ما شکر خوردیم با آمیزه ای پرطمطراق
نه اصلا تنی را که دیدم مرتب نبود
سر روی نیزه سر عشق زینب نبود
چهل شب نماز شبم را کشیده شکست
شبی را که سیلی نمی خورد زینب نبود
عوضِ عمّه ی خود راه برو بینِ مسیر..
پسرِ فاطمه!..با آه برو بینِ مسیر…
به قدم های تو سوگند پُر از خستگی ام
عوضِ من کمی ای شاه برو بینِ مسیر..
از فراق من و دلدار چهل روز گذشت
از شب آخر دیدار چهل روز گذشت
از همان شب که زن و بچه ی دلخونت را
من شدم قافله سالار چهل روز گذشت
از اول گل هر سخن بود زینب
کسای روی پنجتن بود زینب
چنان مادرش ممتحن بود زینب
بدون تبر بت شکن بود زینب
عالم اگر قطره است، دریا میشود زینب
اشک علی و اشک زهرا میشود زینب
صبرحسن در اوج، معنا میشود زینب
هرچه حسین گفتیم فردا میشود زینب
آمده وقت انقلاب حسین !
عجلوا عجلوا به باب حسین
سایه ی لطف این و آن هیچ است..
میروم زیر آفتاب حسین!
مـرا بـیــا و نـزن بـر زمـیـن رسمـش نیست
نکن تو با دل من اینچنـیـن رسمـش نیست
رهـا نـکـن تو مـرا، چـون که تـرک کـردن آن
کسیکه با حرمت شد عجین رسمش نیست
به هر دری بزنم تا که در نگاهِ تو باشم
فراری از همگانم که در پناه تو باشم
به جایگاه رفیعت توسلم شده آقا
که سر به زیر تو باشم ، که سر به راه تو باشم
اومدم تا که تو آرومم کنی
خیلی بیقرارم و دلم پُره
نگرانم! میگم این نوکرِ بد
نکنه به درد تو نمیخوره
به من رسیده دو چشم تر از حسین و حسن
کلام وحی شده منبر از حسین و حسن
خراب روضه شدم آمدم به میخانه
رسیده جام و می و ساغر از حسین و حسن
یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را
دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را
یک قافله با سوز و اشک و آه آمد
برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را