آنهاکه گمنامند , زهرایی تبارند
چون فاطمه بی قبر و بی سنگ و مزارند
جامانده های ساحل اروند کنارند
چون مهدی زهرا کس و کاری ندارند
آقا به یارانی که گمنامند بر گرد
جان شهیدانی که گمنامند بر گرد
گمنام یعنی آخر مظلومیت ها
گمنام یعنی دوری از محبوبیت ها
گمنام یعنی ترس از معرو فیت ها
گمنام یعنی بهترین عاقبت ها !!
آخر نیامد برگه ی اعزامی من
از فاطمه تاییدی گمنامی من
گمنام یعنی در پی شهرت نبودن
در کسب منصب ها پی فرصت نبودن
خدمت نمودن در پی منت نبودن
طعنه شنیدن اهل شکایت نبودن
ما فکرنام ! و عاشقان گمنام … رفتند
ما بیقرار … آنها ولی …آرام !! رفتند !
باید به نسل ما از این گلها بگوییم
با اشک دیده تربت آنها بشوئیم
تابوتشان را از دل و از جان ببوئیم
بلکه نشان یار از آنها بجوئیم
ای وای اگر این لاله ها تنها بمانند
گمنام تر از غربت زهرا بمانند
این استخوانها آبروی شهر مایند
یاس ندو چون گل عطر و بوی شهر مایند
شهد شهادت در سبوی شهر مایند
گمنام امَا روبروی شهر مایند
هر برکتی از برکت گلزار آنهاست