هر بار , حرفِ من , سر منبر به او رسید
الفاظِ مستی آورِ نوکر به او رسید
دیوانه تا سحر دم میخانه پرسه زد
تا جام های باده ی کوثر به او رسید
هر بار , حرفِ من , سر منبر به او رسید
الفاظِ مستی آورِ نوکر به او رسید
دیوانه تا سحر دم میخانه پرسه زد
تا جام های باده ی کوثر به او رسید
درمحفلی که نام تو باشدگناه نیست
غیرازدودست توبخدا تکیه گاه نیست
درمکتب تو بحث سفید وسیاه نیست
حالم بدون یاد نجف روبه راه نیست
باز هم بنده ی تو گریه کنان می آید
بر من این دوریِ آقام گران می آید
همه جا جار زدم صاحبمان می آید
ای أجل صبر کن امّید جهان می آید
بیا زینب تماشا کن تو مظلومیِ بابا را
که نیلی گشته رخسارم بمانند رخ زهرا
بیا زینب نگر فرقم نمی آید دگر برهم
شود با سینه ی پر غم ,پدر راحت ز این دنیا
پروانه جای شمع سحر گریه می کند
دختر به حال و روز پدر گریه می کند
خورشید بین بستر خود زردتر شده ست
با دیدگانِ سُرخ , قمر گریه می کند
از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا
دست قضا غریب دوعالم نوشته است
زهرای من , تو رفتی و از بعد رفتنت
تنها خدا برای دلم غم نوشته است
ای ولی نعمت من, دلبر و دلدار علی
می زند هر نفسم نام تو را جار علی
هیچ کس جز تو مرا نیست خریدار علی
کمکم کن بشوم میثم تمار علی
دلم خونست وچشمانم پرآب است
تمام سینه ام از غم کباب است
ببین زینب به روی دست هایم
هنوزهم رد سرخی طناب است
محمد حسن بیات لو
خون تو میچکد از عمق شکاف سرتو
خون دل میخورد امشب بخدا دخترتو
گرچه با پارچه ای زخم سرت را بستم
می کند آب مرا سرخی پلک تر تو
زخم سر تو باعث چشم ترم شده
انگارشعله ای به دل مضطرم شده
وقتی که خون فرق تورا پاک میکنم
سختی داغ رفتن تو باورم شده
گفتند فرق فاتح خیبر شکسته شد
فرقش نه…رکن دین پیمبر شکسته شد
حالا که نیست فاطمه اش سر, شکسته شد
تا زنده بود کِی سر حیدر شکسته شد؟