عمر علی رسید به پایان دفترش
وقتی که سوخت سینه ی زهرای اطهرش
یک عمر پا به پای مصیبات فاطمه
خون دلی که خورد علی ، ریخت از سرش
عمر علی رسید به پایان دفترش
وقتی که سوخت سینه ی زهرای اطهرش
یک عمر پا به پای مصیبات فاطمه
خون دلی که خورد علی ، ریخت از سرش
آخر سر تو هم زمین خوردی
تو که نامت توان زانوهاست
در نگاه ترت نشسته غروب
فصل کوچیدن پرستوهاست
سحر است و سحر عمر علی پایان است
این سحر مژدهٔ پایان شب هجران است
این سحرگاه سحرگاه وصال یار است
تا سحر دیده حق بین علی بیدار است
تا نظر بر این دل پر التهابم می کنی
با نوای دلنشین خویش خوابم می کنی
مطمئنم با نگاهی این شب قدر ای علی ع
تو حسابم می کنی و مستجابم می کنی
«علی امام…»و الفبا شروع شد با عین
«منم غلام علی…»و تمام شد با غین
علی ست حاصل تجمیع چارده معصوم
اگر که مرکز ثقل جهان شده ثقلین
هرچند در عمرت به جز غربت ندیدم
امشب غمی در بین چشمانت ندیدم
آشفته ام کرده است اوضاع خرابت
حتی طبیب کوفه هم کرده جوابت
دعا کنید دگر فرصت مداوا نیست
دعا کنید که جانی به جسم مولا نیست
تمام زهر اثر کرده بر تنش اما
به سینه اش اثری غیر زخم دنیا نیست
منم و این نفسِ از تب و تاب افتاده
منم و چشمِ خرابی که ز خواب افتاده
آتش سینهء تنگم به شتاب افتاده
جگرم سوخته در قعر عذاب افتاده
قرآن ناطق حیدر و تفسیر، زینب
ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب
حالا که گفتی می روم شد پیر، زینب
مثل تو شد از دست مردم سیر، زینب
می چکد خون دلم از ساغری که سوخته
میلِ به پرواز دارم با پری که سوخته
اشتیاق وصل دارم آه آه دوری ام
هی زبانه می کشد از حنجری که سوخته
امشب خرابم اوّلِ این چند صف کو
مستم کسی که میشود با من طرف کو
آن جام که بردارم و گیرم به کف کو
ساقیِ دامن پاک، شاه لو کشف کو
قرآنِ زینب! سوره ات کوتاه تر شد
بابا چرا افطارت امشب مختصر شد
نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد
دختر شدن خیلی برایم دردسر شد