شعر شهادت امام حسن (ع)

غریب مدینه

آقاترین روزی ده شهر مدینه
روی جگر داری هزاران وصله پینه

زخم فراوان داری و مونس نداری
کاری شده زهر جفا و حس نداری

آنقدر کریمی

عشقی که به دل کاشته بودی ثمر آورد
هم آه شب آورد هم اشک سحر آورد

آنقدر کریمی که گدا از سر کویت
از آنچه دلش خواسته هم بیشتر آورد

چشمان ترم

ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد

روضه خوانی میکنم هر روز و شب در خلوتم
روضه‌ی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد

ما همه گدای توایم

کریم اگر که تویی ما همه گدای توایم
دوا اگر که تویی جمله ، مبتلای توایم

تو در میان دل ما قدم زدی حتما
که در پی دل و دنبال رد پای توایم

حسن جان

گرچه از شعلهء غم می گذرانید مرا
بگذارید بسوزم که بخوانید مرا

منّت هیچ کسی را نکشیدن هنر است
کلب میخانه شدم تا بکشانید مرا

دل نگرانم

هنوز دل نگرانم از آن دوشنبه به بعد
هنوز آه نهانم از آن دوشنبه به بعد

مراشکسته در این خانه خنده های زنم
کسی نبود که حرفی مگو به او بزنم

در تشت می ریزد جگر

در تشت می ریزد جگر، امّا کمی سبز
انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز

از خنده های همسرش خیری ندیده
آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز

جانم حسن (ع)

ازهمان روزی که گفتم یا حسین،گفتم حسن
یاحسین را یادمان دادند با جانم حسن
من نمک گیر علی و بچه های حیدرم
گفته ام هربار از این سفره نان خوردم،حسن
نیست جزاین هرکجاکه می شود روضه به پا

داغ یک کوچه

حُسن شرح خصائل حسن است
ماه عکس شمایل حسن است
چون کرم لطف کامل حسن است
هرکه شاه است سائل حسن است

ماه حرم

آقاترین روزی ده شهر مدینه
روی جگر داری هزاران وصله پینه

زخم فراوان داری و مونس نداری
کاری شده زهر جفا و حس نداری

کریم آل الله

کریم باشی و تنها و بی سپاه و غریب!
چه گویم از غمِ تو ، ای امامِ صبر و شکیب؟

شنیده ایم ز غربت، به خویش پیچیدی
ز ماجرای زمین خوردنی که تو دیدی

سلطان حسن

سفره دارِ همه یِ عالمِ اِمکان حسن است

جان حسینِ بنِ علی باشد و جانان حسن است

اَیُّهَاالنّاس بدانید غلامَم آری

اَیُّهَاالنّاس بگویید که سلطان حسن است

دکمه بازگشت به بالا