شعر شهادت حضرت زهرا (س)

نعش جان خویشتن

نصف شب این کیست روی شانه هایبوتراب

می رود تا آسمان با های های بوتراب

این چه بغض سرگرانی هست در بیم وسکوت

می فشارد وسعت سنگین نای بوتراب

آه و ناله ‌سرد‌

قلبیپر از اندوه و جراحت دارد

ازغربت مرتضی مصیبت دارد

آن روزخودش غسل ‌شهادت می ‌کرد

می گفتکه زخم کهنه زحمت دارد

کوچه ی باریک هاشمی

بی بی سلام شعر نوشتم برای تو

باید دوباره پر بزنم در هوای تو

اینجا اگر چه که همه با من غریبهاند

شکر خدا که من شده ام آشنای تو

بهانه ای که ندارند …

نشسته اند همه در کمین … تو را بزنند

نگاه کن , بنگر ..و .. ببین !… تو را بزنند

تعجب است همه با علی جدل دارند ؛

به کینه های قدیم آن و این , تو را بزنند

به صورت می زدم سیلی …

سلام روضه خوان را گریه کردم

زمین را , آسمان را گریه کردم 

مدینه رفتم و دیدم همانجا

در و دیوارتان را گریه کردم 

در پیچ کوچه …

مادر سلام ! می چکد اشک روانتان

یعنی دوباره تیره شده آسمانتان 

ماه عزایتان که همان فاطمیّه است

غم را نشانده کنج دل شیعیانتان 

نگاهی به پشت در …

آسوده ی  بی خبر نگاهی گاهی !…

سرمنشاء درد سر نگاهی گاهی !…

 ای میخ ! اگر عقب عقب می آیی

بر لاله ی پشت در نگاهی گاهی !…

 جواد حاجی زاده

بحر طویل فاطمیه

صبح زود است و رها از همه غم ها شده زهرا

و آماده ی رفتن شده است ام ابیها

بنشینید , ببینید

که این آخر روزی , نشسته است کمی نان , بپزد بهر یتیمان

خودم عصای توهستم

خودم عصای توهستم بیابیا مادر

توراقسم به دل مرتضی  بیامادر

نمیزنم سخنی باعلی ولی چادر

نگفته فاش کندرازکوچه  رامادر

سیلی باد

سیلی باد روی صورت گل ها افتاد

عشق از لرزش این فاجعه از پا افتاد

دست آماده و هر ضرب غلاف آماده

کوچه آماده شد و فاطمه آنجا افتاد

 حمید رمی

 

خس خس راه نفست …

مردم شهر چه ها بر جگرت آوردند

شعله بر سوختن بال و پرت آوردند

دست سمت رخ همچون قمرت آوردند

گل یاسم چه بلایی به سرت آوردند

آخرین وداع

بانو! نباش فکر سفر , خوب می شوی

هنگام صبح , وقت سحر , خوب می شوی

 

این رو گرفتنت به خدا احتیاج نیست

از زخم ها نمانده اثر , خوب می شوی

دکمه بازگشت به بالا