شعر شهادت حضرت زهرا (س)

آه جانسوز یتیمان

بیت معمور ولایت را أجل ویرانه کرد
آنچه را با خانه، صد چندان به صاحبخانه کرد

شمع روی روشن زهرا چو آن شب شد خموش
زهره ساز و نغمه ی ماتم در آن کاشانه کرد

سپاه علی

اگر چه سنخیتی بین نور و ظلمت نیست
هر آنکه آمده اینجا بدون حکمت نیست

حریم فاطمه تنها برای محرم هاست
قسیم گر ندهد اذن گریه… قسمت نیست

یا زهرا(س)

دم‌به‌دم فاطمه با هر قدمش گفت: «علی»
چه مبارک قدمی و چه مبارک غزلی!

و خدا گفت «عَلِیٌّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَر»
و علی گفت که «زَهْرا بَشَرٌ کُفْوُ عَلِی»!

درگاه قدس

نام علی را هر نفس تکرار می کرد
افلاک را از نور خود سرشار می کرد

بر عهده رزق عالم لاهوت را داشت
روح الامین در منزل او کار می کرد

حدیث عاشقی

عالَم بدون فاطمه دلگیر خواهد شد
با او حدیث عاشقی تفسیر خواهد شد

دارالشفای ما از این روضه به آن روضه‌ست
با نام زهرا اشک هم اکسیر خواهد شد

وای مادرم

مادرم خورد برزمین یک روز
پیشِ چشمانِ خسته ی مَردم
من غرورم شکست رویِ زمین
پدرم شرمگیـــن و سردرگُــم

حریم قدس

عرش فرشی زیر پای فاطمه است
در حریم قدس جای فاطمه است
خلقت عالم برای فاطمه است
عقل مست جلوه ی زهرایی اش

حوریه

کعبه به چشمش میکشد خاک درش را
باران تلاوت مینماید کوثرش را

روزی رسان خلوت قدیسه ها اوست
وقتی به لب دارند نام اطهرش را

حی علی‌العزا

باز هم فصل روضه‌ها آمد
بانگ حی علی‌العزا آمد
نام زهرا که بین ما آمد
حال ما بین روضه جا آمد

عزیزم حسین

کفنم ‌را ببر ولی طفلِ
بی کفن را بیاور‌ ای فضه
از میان امانتی هایم
پیرهن را بیاور ای فضه

طلوع ماتم

دوشنبه ای که غروبش طلوع ماتم بود
اگر غلط نکنم اول محرم بود

بنا به نص روایت بلای کرب و بلا
عظیم بود و بلای مدینه اعظم بود

بر پهلویِ زهرا مزن

ای عدو از کینه ی مولا مزن
با لگد بر پهلویِ زهرا مزن

ای عدو رحمی نما بر حالِ او
پشتِ این در مانده او تنها مزن

دکمه بازگشت به بالا