شعر شهادت حضرت زهرا (س)

یا فاطمه

عرض ادب به راحت جان امام ها
جز خانه اش نرفته پرم سوی بام ها

یا فاطمه است بر لب بود و نبودمان
نامی که هست عشقِ خداوندِ نام ها

اشک و آه

دو چشم خویش را بگشا ، سری بردار از بستر
که زانو در بغل دارد ، به بالای سرت حیدر

دو دستم بسته بود و ، دیده ام میدید نامردان
گل یاس مرا کردند ، نیلی همچو نیلوفر

ای مستجاب الدعوه

وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
در حسرت بهبود زخم تو دوا مانده

ما نیز بیماریم از بیماری ات بانو
پس خوب شو زهرا و اینگونه شفامان ده

در سکوتِ شهر

در سکوتِ شهر..تنهایی ز جا برخواستم
من به یاریّ ِ تو ای شیرِ خدا برخواستم

پشتِ در خوردم زمین امّا به عشقِ روی تو
دست بر دیوار برده …با نوا برخواستم

مادرِ من

چه زخمی؛ بی هیاهو… مادرِ من
گرفته دردِ پهلو مادرِ من…

نگو که این جراحت های ِ تازه
ندارد هیچ دارو مادرِ من

نور حق

نور حق در ظلمت شب، رفت در خاک ای دریغ
با دلی از خون لبالب، رفت در خاک ای دریغ

طلعت بیت الشرف را زهره ی تابنده بود
آه کان تابنده کوکب، رفت در خاک ای دریغ

وای مادرم

شب شد و آمد سراغم دردهای بی شمار
گوئیا …از هر طرف آید بلای بی شمار

می شوم پهلو به پهلو، درد می پیچد فقط
از میانِ سینه ام آید صدای بی شمار…

وای مادرم

مادرم رفت و آه بعد از او
کار من غیر آه و شیون نیست
گر مرا تاب گفتنی باشد
در شما طاقت شنیدن نیست

خجالتم نده

همینکه زود بمیرم بِجای تو ، کافی است
همینکه جان بدهم در عزای تو ، کافی است

برای هر تپشِ من تبسمی بس بود
برای هر نفسِ من هوایِ تو کافی است

مهر زهرا

فاطمه، سر منشأ اذکارِ اهل بیتی است
روضه هایش رحمت سرشارِ اهل بیتی است

آن قدر نامش بها دارد میان شاعران
نام زهرا، زینتِ اشعار اهل بیتی است

جان‌علی مرتض

دستم‌ به دامان‌ کسی که بین کوچه
دستش جدا از دامن مولا نمی شد

جان‌علی مرتض در مشت او بود
او را زدند و باز مشتش وا نمی شد

حی علی‌العزا

باز هم فصل روضه‌ها آمد
بانگ حی علی‌العزا آمد
نام زهرا که بین ما آمد
حال ما بین روضه جا آمد

دکمه بازگشت به بالا