شعر شهادت حضرت زهرا (س)

نگاهی سوی بستر

التفاتی جانب این جسم لاغرکن علی
عین من از گریه عین الله راتر کن علی

کار از مرهم گذشته فکر دفن و کفن باش
ناگزیر از رفتنم اصرار کمتر کن علی

ای کشتی عمر علی

حیدر به غیر تو که دلداری ندارد
غمدیده هست و یار وغمخواری ندارد

ای کشتی عمر علی پهلو گرفتی
بی روی تو ماه شب تاری ندارد

داغدار تو ام

قرار بود که تنها قرار من باشی
میان شهر فقط تو نگار من باشی

ولی قرار نبود اینچنین زمین بخوری
و پشت در بروی جان نثار من باشی

تب دار شد

بالشش نم دار از اشک و تنش تب دار شد
پیش چشمش ماجرای تیره ای تکرار شد

دست در دستان مادر در میان کوچه بود
در مسیر خانه اش گل رو به رو با خار شد

دل زاری که داشتم

از ظلم مردمان دیاری که داشتم
از دست رفت دار و نداری که داشتم

نه سال با تو بودم و یک عمر با نبی
یادش بخیر ایل و تباری که داشتم

واویلا

دنیای بی زهرا شبیه یک سراب است
هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است
اصلاً بدون فاطمه بودن، عذاب است
هرکس که بی زهرا شود، در اضطراب است

فاطمه جان

ای مبداء تاریخ حیدر فاطمه جان
ای بضعهء جان پیمبر فاطمه جان

عَجل وفاتی هِی نگو دارایی حیدر
قلبم زِ جا کنده شود مانند این دَر

درد پهلو

درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است
دردهاي مرتضي از درد بازو بدتر است

حال من خوب است وقتي خوب باشد حال او
حال من وقتي بگيرد سر به زانو بدتر است

بغض گریه

وقتی که بغض گریه درون صدا شکست
انگار پایه های عرش، به دست خدا شکست

تقدیر دل، شکسته شدن بود از ازل
از ابتدا شکست که تا انتها شکست

ام ابیها

احمد همیشه آمدنت را قیام کرد
خود را بدین رویه علیه السلام کرد

آیه به آیه صحبت یکتایی خدا..‌.
ایه به آیه وحی تو را احترام کرد

عروس خانه ی من

عروس خانه ی من ای جوان بمان بانو
تمامِ دلخوشی ام مهربان بمان بانو
“میان ماندن و رفتن نمان”… بمان بانو
ستاره ی دلم ای آسمان بمان بانو
به چشم خون شده لبریز گفت و گوی توام
من این غریب مدینه که رو به روی توام

آرام جان علی

حالا که قرار است بشویم بدنت را
زهرا چه کنم لاله یِ بر پیرهنت را
خونابه گرفته همه جایِ کفنت را
آرام کنم با چه کلامی حسنت را

دکمه بازگشت به بالا