شعر شهادت حضرت زهرا (س)

حال زار

تو رفتی و زهرا به حال زار افتاد
کارم برای مرگ به اصرار افتاد

رفتی اراذل خانه را آتش کشیدند
انسیه الحورات بین نار افتاد!

خانم هجده ساله

تو زمین گیری و من بی کس و یارم زهرا
خوب بنگر گره افتاده به کارم زهرا

چقدر پیر شدی خانم هجده ساله
حق بده تاب ندارد دل زارم زهرا

مجلس روضه

گوشه ای زانو بغل کردم،سحر دفتر به دست
گاه دستم روی سر بود و گهی هم سر به دست

رفته بودم مجلس روضه به عشق فاطمه
روضه خوان میگفت خورده در مدینه در به دست

درد عشق

همدم کسی به مثل تو پیدا نمی شود
جز با تو درد عشق مداوا نمی شود

از لحظه ای که در پس در خوانده ای مرا
نبود دمی که دیده چو دریا نمی شود

دلخسته

شبیه برگ درختان رو به پاییزى
بخند!گرچه تو با خنده هم غم انگیزى

که گفته از منِ دلخسته رو بپوشانى؟
از اینکه چهره نشانم دهى بپرهیزى

روزی ما

دست و پاگیرم ولیکن دست و پا دارم هنوز
هرچه هستم بازهم طبع گدا دارم هنوز

سفره ات را می تکانی روزی ما میرسد
گرچه سیرم کرده ای میل غذا دارم هنوز

عروه الوثقی

نخ تسبیح زهرا عروه الوثقی حیدر بود
علی دنیای زهرا بود و او دنیای حیدر بود
گواهی می دهم زهرا فقط همتای حیدر بود
خدا هم مثل زهرا خیره بر سیمای حیدر بود

گریه های شَب

از عَطر و بوی یادِ تو این آشیان پُر است
خانه زِ گریه های شَب و بی اَمان پُر است

از دیده رَفته ای، ولی از دِل نَرَفته ای
از غُصِّه ی تو سینه ی مَن هَمچِنان پُر است

پیش تو

در برت ناله و سوز جگرم بیشتر است
پیش تو بارش چشمان ترم بیشتر است

جان زهرا به بر خویش نگه دار مرا
چون جدا از تو شوم دردسرم بیشتر است

غصه نخور

با گریه شب هامو سحر میکنم
با غصه هام یه جوری سر میکنم
برو بخواب اگه حالم بد بشه
فضه و اسما رو خبر میکنم

خدمتگزارِ پنج تنِ

خدمتگزارِ پنج تنِ فاطمه شدیم
از لحظه ای که سینه زنِ فاطمه شدیم

مَحض رضای حضرت زهرا از ابتدا
دربست،بنده ی حَسنِ فاطمه شدیم

درد های مادرمون

کاش این روزهای بد سر شه
کاش روزای خوب برگرده
کاش وقتی که تکیه کرد بهم
نبینم دست مادرم سرده

دکمه بازگشت به بالا