شعر شهادت امام جواد (ع)

باز هم غیرت کبوترها

باز هم غیرت کبوترها

تشنه ی آب و عاطفه هستی

از نگاهت فرات می ریزد

از صدای ِ گرفته ات پیداست

در راه رسیدن به تو

در راه رسیدن به تو دل از نفس افتاد

آهویِ فراری شده از پنجه ی صیاد

گفتی که بگیر از دل دریای جوادم

برخیز بیا قرعه به اقبال تو افتاد

جواز نوکری

تکان گریه ی سختی به شانه ها دادی

بهانه دست جگرهای چشم ما دادی

اجازه داد نگاهت که عاشقت باشم

جواز نوکری امشب مرا دادی

در این قبیله

در این قبیله که سن کم و زیاد یکی ست

مقام ما و غلامان خانه زاد یکی ست

به چشم لیلی اگرچه مُرید بسیار است

به چشم این همه مجنون ولی مراد یکی ست

سیه پوش غم تو

سیه پوش غم تو جان و تن شد

زداغت هر دلی غرق محن شد

بمیرم قاتلت شد همسر تو

غریبی توهم مثل حسن شد

قدمش ناگهان شتاب گرفت

قدمش ناگهانشتاب گرفت

طرفش رفت وظرف آب گرفت

آب را بر رویزمین تا ریخت

در همان لحظهقلب زهرا ریخت

چهره ات چقدرشکسته شده

تشنه ی آب و عاطفه هستی

از نگاهت فرات می ریزد

از صدایِ گرفته ات پیداست

عطش از ناله هات می ریزد 

علی اکبرامام رضاعلیه السلام

عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند

پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند

مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار

همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند

برروی خاک غلط نخور…

پر پر نزن که بال و پرت لطمه می خورد

گریه نریز چشمترت لطمه می خورد

بر روی خاک غلطنخور تو صنوبری

سر خم نکن کهبرگ و برت لطمه می خورد

جوادالائمه علیه السلام

آن روز کاظمین چو بازار شام شد

دنیا برای بار نهم بی امام شد

دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت

آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد

دست و دل باز از…

دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود

یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود

دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند

از دل حساس و حق گویش مشخص میشود

خواهر نداشتم

خواهر نداشتم که پرستاری ام کند
مادر نداشتم که مرا یاری ام کند
این بی کسی خلاصه به بی مادری نشد
بابا نبود رفع گرفتاری ام کند

دکمه بازگشت به بالا