شعر شهادت امام جواد (ع)

پس غریبی

پس غریبی دروطن تکرار شد

شمع بودن سوختن تکرار شد

 

یک حسین تشنه در هنگام زهر

بعد از آن صدها حسن تکرار شد

 

رنگ غم

درحقیقت رنگ غم تغییرکرد

آخرین انگور هم تغییرکرد

 

درمیان چشم انگور سیاه

جای آب و جای سم تغییرکرد

 

محتضر

این پسر محتضری که پدرش نیست 

فرقمیان شب تار و  سحرش نیست

بسکههلهله است زحجره خبرش نیست

غیرشعله بر تمامی جگرش نیست

به زمین خوردی

به زمین خوردی و آهت دل ما را سوزاند

جگرت سوخت و این؛ قلب رضا را سوزاند 

پشت این حجره در بسته چه گفتی تو مگر

که صدای تو مناجات و دعا را سوزاند

مثل تو مولا

غربت هیچ کسی مثل تومولا نشود

گره بی کسی تو به خداوا نشود

نیست یک خواهر غمدیدهپرستار شما

هیچ کس هم قدم زینب کبری نشود

مادر خود را صدا کند

لب می زند که مادر خودرا صدا کند

یا حق واژه ی جگرم راادا کند

او ناله می زند جگرمسوخت هیچ کس

گویا قرار نیست به اواعتنا کند

غربت نهانی

کسی خبر نشد از غربت نهانی من

نیامده به سرم بهر هم زبانی من

فقط غریب مدینه غم مرا فهمد

که همسرم شده در خانه خصم جانی من

هستند کریمان

هستند کریمان دو عالم سرخوانت

یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت

اصلا حرم شاه خراسان حرم توست

هرصحن که گشتیم در آن بود نشانت

زهر جفا

از من گرفته همسر من خورد و خواب را

زهر جفا زجان ودلم برده تاب را

وای از عناد دختر مأمون که از جفا

مسموم کرد زاده خیر المئاب را

آیات تشنگی

آیات تشنگی است سرود زبان من

مرثیه های داغ عطش ترجمان من

جز آیه های درد, ترنم نمی کنم

یعنی که زهر برده تمام توان من

گریز به کربلا

میان حجره غریبانه دست و پا میزد

همانکه ناله  او شعله تا خدا میزد

میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت

و گاه مادر مظلومه را صدا میزد

منفعت بام

افتادهای به گوشه ای از آشیانتان

گویا به لب رسیده در این بُرهه جانتان

حتّی میان خانه ی خود هم غریبه ای 

یعنی که بی ستاره بُوَد آسمانتان

دکمه بازگشت به بالا