شعر شهادت حضرت محسن (ع)

کمر شیعه شکست

هیزم رسید و آتشی از در بلند شد
ای وایِ من که ناله‌ی مادر بلند شد

مامور شد به صبر علی , از سکوت او
سو استفاده کرد ستمگر بلند شد

هجوم به بیت ولایت

خانه ی صدیقه ی اطهر پناه اولیاست
چشم امید تمام انبیاء بر این سراست
بر در این خانه رفتن کار ختم الانبیاست
فاطمه دلبستگیِ شیر مردان بود… حیف!
خانه ی زهرا پناه بی پناهان بود… حیف!

مظلومه

رنگ پاییز به دیوار بهاری اُفتاد
بر در خانه ی خورشید شراری اُفتاد

فاطمه ظرفیت کل  ولایت را داشت
وقت اُفتادن او ایل و تباری اُفتاد.

معرکه ی پشت در

از زبان حضرت زینب سلام الله علیها

یکباره آسمان و زمین رنگ غم‌ گرفت
دشمن رسید و آه تو را دست کم گرفت

آتش رسید و غربتمان را به رخ کشید
معجر میان معرکه با شعله دم گرفت

خلیفه قاتل زهراست

 

سرِ انکار , آخر کار , خواهد رفت بر دارش

خدایا جان من را هم اگر راضی است بردارش

چرا راضی شوم بر بیعتی که از همان اول

به سقط بار آتشبار زهرا بسته شد بارش؟

داغدار محسن

بیخیالِ تمام این دنیا
بیخیالِ تمام دشمن ها
ما عمل میکنیم بر حکمِ
خاندان و سلاله ی زهرا

حوریه ی علی

حوریه ی علی بدنت را عقب بکش

در سوخته است, زود تنت را عقب بکش

امروز که ز دنده چپ پا شده ست میخ

با احتیاط پیرهنت را عقب بکش

نشد بازم پدرم باشم

نشد اونروز توو اون کوچه

برای تو سپر باشم

گرفتن محسنو از من

نشد بازم پدر باشم

هجوم حرامیان

گفتم که شاید او بتواند ولی نشد

خود را ز پشت در برهاند ولی نشد

گفتم که شاید این درِ چوبی پس از لگد

در بین چارچوب بماند ولی نشد

سپاه علی

برای روضه که شبهای تار لازم نیست

مدینه,کوچه و گرد و غبار لازم نیست

برای اینکه شما یاس خانه ام باشی

گل همیشه بهارم, بهار لازم نیست

هجوم به خانه وحی

ریختند و وحشیانه با لگد در را زدند

عده ای هم جای در… پهلوی مادر را زدند

عده ای هیزم به دست و عده ای هم با قلاف

بی هوا آتش به پا کردند وهی… در را زدند

شعر محسنیه

علی زهرای خود را بعد از آن فریاد پیدا کرد
بماند اینکه چادر را حسن در باد پیدا کرد

به غیر از در,که در هم خورد شد شرقی و غربی شد
زمان,خم شد شبیه فاطمه,ابعاد پیدا کرد

دکمه بازگشت به بالا