جز با زلالِ نورِ الهـی نسب نداشت …
ذکری به غیر نام علی روی لب نداشت
دردی به غیرِ غربتِ شاهِ عرب نداشت
هرگز کسی شبیه به این زن ، ادب نداشت
شعر شهادت حضرت ام البنين (س)
ای بر مدارِ عشقِ علی، رُکنِ استوار
ای بر سرِ تو سایه ی خورشیدِ روزگار
ای اُمِّ فضل و اُمِّ فداکاری و ادب
مستوره ای و گنجِ نهان می شوی شمار
سر فرود آورده ام در محضرت بانو رباب
ای بقربانِ تو و چشمِ ترت…بانو رباب
این منم امّ البنین..امّ الفضائل..باز هم..
می شوم آئینه مثلِ مادرت بانو رباب
بیقرارم در نظرها سوختم
هر دم از دست خبرها سوختم
خسته ام، ام البنینم، مادرم
هر شب از یاد پسرها سوختم
ای زینـت مـولای مـن، قربـان نـامـت
امالـبـنـیـن قـربــان آن مــاه تـمـامـت
من هرچه دارم میکنم زینـب فدایـت
فرزندهـایـم خـاک بـوس زیـر گـامـت
قربان بانویی که ذات اقدسی دارد
دامان سبزش تار و پودِ اطلسی دارد
سجاده اش عطر نماز بی کسی دارد
در سینه صدها روضه ی دلواپسی دارد
نشسته بود ببیند مگر جوانان را
و داشت زیر نظر پهنه ی بیابان را
سپاه زینب کبری که می رسید از دور
بلند شد بتکاند غبار دامان را
پرواز کرد، علقمه را؛ با پری که نیست
یک مشک اشک داد، به آبآوری که نیست
با بیرقِ سیاهِ شب اُمُّالْقَمر گریست
آخر در آسمان؛ قمرِ دیگری که نیست
اشک من از آه لب ربابه
داغ علی خواب شب ربابه
منو به بی پسر بودن یاد کنید
ام بنین که لقب ربابه
چهارپاره سُرا سلام علیک
گریه روضه ها سلام علیک
یارشیرخدا سلام علیک
سفره هل اتی سلام علیک
شوریده شد به محضر صبر تو تاب هم
غبطه خورد به ساحت اشکت گلاب هم
سر می گذاشت با جبروتش دم غروب
بر شانه ی غلام شما آفتاب هم