شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

غیرتی فرزندِ زهرا

سبطِ اکبر،ماجرایِ کوچه را تعریف کن
شاهدِ کوچه ،بلایِ کوچه را تعریف کن

با سکوتت می کُشی اُمّ البنین را،جانِ من
اندکی حال و هوایِ کوچه را تعریف کن

یا ام البنین(س)

قدِ مادرا از تمومِ غَما

چه زود از فراقِ پسر  می‌شکنه

اگه سَرو باشه زمین می‌خوره

که داغِ جونش کمر می‌شکنه

چه بی عصا مانده

بدون ماه قدم می زنم سحر ها را

گرفته اند از این آسمان قمرها را

چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است

رسانده است به خانم کسی خبرها را

یا ام البنین(س)

با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی

عطر بهشت در نفست موج می‌زند
حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی

گریه مى کنم مادر

آنقدر گریه مى کنم مادر
تا که سو از نگاه من برود
آنقدر ناله مى زنم هرشب
تا به گودال آه من برود

وارث مادر مدینه

زوج آدم حواى طایفه ایى
رکن خلقت بقاى طایفه ایى

روز طوفان متانت محضى
یک تنه ناخداى طایفه ایى

محض تسلّایِ رباب

چه عزادار شدم! در دلم افتاده شرر
خبر آوردی و شد دلهره سوغاتِ سفر

کاش می آمدم و محض تسلّایِ رباب(س)
میزدم گریه کنان از غم ِ شش ماهه به سر

بی بی جان

ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی،
که همراه امیری، چون امیرالمومنین باشی

ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت،
که در بین زنان، تنها تو عباس آفرین باشی

یا ام البنین

موجی ز خون‌ نگاه ترش را گرفته است
هنگام گریه باز سرش را گرفته است

خورشید در مجاورت ماه خفته است‌
شب های غم زده سحرش را گرفته است

پژمردم من اینجا

نشد از چهره‌ام غم را بگیری
زِ من اندوهِ عالم را بگیری
برای رفتنم اینسو و آنسو
نشد مادر که دستم را بگیری

بی بی جان

خانمی که ادبِ نفس ز داور دارد
بی سبب نیست دمِ زمزم و کوثر دارد

او که اصل و نسَبش پاک چو دریا باشد
گوهری هست که با اصل برابر دارد

یا ام البنین(س)

مادرِ عباسم و عشقم حسینِ فاطمه است
خوش به حالم نامِ من امّ البنینِ خادمه است

قطره ای بودم ولیکن وصلِ دریا گشته ام
زوجه ی شاه و کنیزِ بیتِ زهرا (ع) گشته ام

دکمه بازگشت به بالا