آفتاب عشق و ایمان حضرت ام البنین
جلوه گاه حی سبحان حضرت ام البنین
مادر پروردگار جود و ایمان و ادب
پادشاه ملک احسان حضرت ام البنین
آفتاب عشق و ایمان حضرت ام البنین
جلوه گاه حی سبحان حضرت ام البنین
مادر پروردگار جود و ایمان و ادب
پادشاه ملک احسان حضرت ام البنین
یه مادر داره از احساس میگه
داره از روضه ی حساس میگه
گمونم روضه خون ام البنیه
داره از قامت عباس میگه:
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است
بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است
برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست
همین که خون علی در رگش سرازیر است
تو زیبا شدی کوه و دریا شدی
یه باغی پر از عطر گل ها شدی
یه همدم تو غم ها برای علی
یه زهراترین بعدِ زهرا شدی
خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین
آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین
زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت
از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین
چه گام استواری در دفاع از اصل دین داری
به راهی که در آن هستی بدون شک یقین داری
تو هم ام الادب هستی و هم ام البنین هستی
ارادت های دیرین بر امیرالمومنین داری
ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی
از مادر چشم انتظارت دل بریدی
جز ام لیلا کس نمیفهمد غمم را
من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی
با اینکه عمری در دواوین کهن هستی
ام البنین! اما فراتر از سخن هستی
مانند زهرا از تو بوی گریه می آید
ام البکای دیگری در شعر من هستی
شایسـته بودی با امیرالمؤمنین باشی
زیـرا لیاقت داشــتی مرد آفـرین باشی
وقتی علی فــرقی ندارد با رســـول الله
مثلِ خدیجه بی شک أمّ المؤمنین باشی
کسی از خانهاش هر شب گذر روحالامین دارد
که از ترس خدا در سجده پینه بر جبین دارد
کسی که همسر شیر خدا باشد یقین دارم
خبر از عالم لاهوت و از عرش برین دارد
قدم اگر خمید, فدای سر حسین
جانم به لب رسید, فدای سر حسین
ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر شهید, فدای سر حسین