شعر شهادت امام صادق (ع)

ذكر علي الدوام

نام زيباي حضرت صادق
شده ذكر علي الدوام همه
جبرئيل از بهشت مي آيد
ميرساند به اوسلام همه

پای درس چشم هایت

پای درس چشم هایت جان دو زانو می زند
نزد انسانیتت انسان دو زانو می زند

در مدینه خطبه می خوانی چنان ملموس که؛
«جابر» از مستیش در ایران دو زانو می زند

آتش نمرود

میان آتش نمرود پیکرِ تو نسوخت
شبیه‌مادرمظلومه‌ات‌ پرِ تو نسوخت

اگرچه‌از سر دوشت‌کشیده‌شد؛امّا
هزار شُکر عبای مُطهّرِ تو نسوخت

شیخ الائمه

ببین مادر که یاست را به سوی خار می بردند
مرا با این کهولت از پی آزار می بردند

شبانه،پا برهنه،بی عمامه،در پی مرکب
مرا با دست بسته با دلی خونبار می بردند

شعائر الله

نه حرف من سخن هر فقیه آگاه است
عزای حضرت صادق شعائر الله است

بهشت مقصد هر دسته ی عزاداری ست
سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است

حرف حق

ای صداقت ز نامتان جاری
حرف حق در کلامتان جاری
شهدِ شیرین معرفت با توست
معرفت ها ز کامتان جاری

حضرت عشق

نور را در کوچه ی ظلمت کشیدن مشکل است
پا برهنه در پی مرکب دویدن مشکل است

آسمان گر بر زمین افتد ، قیامت میشود
آسمانی را به روی خاک دیدن مشکل است

شیخ الائمه

پیری شکسته مانده و دستانِ بسته
از هم گسسته مانده و دستانِ بسته
پیری که باشد آبرو دارِ قبیله
از پا نشسته مانده و دستانِ بسته

غربت خاكي

قسم به غربت خاكي كه فوق تفسير است
هواي شعر براي بقيع دلگير است

نفس كشيدن بين غبارها سخت است
سرودن از حرم بي مزارها سخت است

آموزگارِ دین

حیرانی ام بود به درِ علمتان وکیل
باشد خرد به پیش تو ای عقل کل ، علیل

آموزگارِ دینی و پروردگار عشق
بر شرح علم ، درس شما هست بی بدیل

رئیس مذهب ما

میان سینه اَش وقتی خدا نور یقین انداخت
علوم مذهب حق را درونِ جانِ دین انداخت

رئیس مذهب ما را به زور از خانه می بردند
نگاهی او غریبانه به درب آتشین انداخت

خانه ی سوخته ات

کوچه ها نیمه ی شب سوختنت را دیدند
ریسمان ها به سراپای تنت پیچیدند
در و دیوار به اشفتگی ات لرزیدند
یادگاران سقیفه به غمت خندیدند

دکمه بازگشت به بالا