شعر شهادت حضرت زينب (س)

سالار زینب

شعله آه مرا هر دلی ادراک کند
دود ان رخت عزا بر تن افلاک کند

یوسفی بود مرا پیرهنی باقی ماند
تا که تشریح غم سینه صد چاک کند

یا زینب

دردای خواهرت یکی دوتا نیس
سایه ی تو رو سر بچه ها نیس
تو کوفه فهمیدم که از این به بعد
هیچیه زندگی‌ به کام ما نیس

همشیره ی خورشید..

دیشب برای تو کمی ماتم نوشتم

 مرثیه‌ای با رنگ های غم نوشتم

در انتهای آسمان هفت گانه

 نام تو و پرواز را با هم نوشتم

زیبا ترین بانوی دنیا

زیبا ترین بانوی دنیا بعد زهرا
با تو شود تکرار زهرا بعد زهرا
ای صاحب کرببلا بعدِ برادر
ای صاحب عرش معلیٰ بعد زهرا

شعر شهادت حضرت زینب(س)

کوفیان را که تو در کوفه تماشا کردی
خطبه ها خواندی و الحق که تو غوغا کردی

همه گفتن که حیدر به میان آمده است
دشمنان پدرت را همه رسوا کردی

بهار است و یار نیست

حالا که حرف، حرف بهار است و یار نیست
پس هرچه هست بعد زمستان بهار نیست

نامش هزار و چارصد و چندمین عزاست
عیدی که بی تو می‌رسد و شرمسار نیست

ما رایت الا جمیلا

هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است

می میرم و دم تو مرا زنده می کند
قارى من صدات مسیحاى زینب است

عمه ی سادات

نثار روح چنان کوه عمه ی سادات
در ابتدای غزل فاتحه مع الصلوات

برای اینکه شود جاودانه در تاریخ
گذاشت در وسط کربلا دو تا مرآت

سالار زینب

تا آخرین نفس که توانی در این تن است
داغت امانتی است که همراه با من است

رفتی و داغ دامن من را رها نکرد
یاد تو در دل من و اشکم به دامن است

زینب زینب

تو بی تابی و این را پیچ و تاب جاده می فهمد
سر بر نی ، تن در قتلگاه افتاده می فهمد

تو مظلومی و این را مادرت در سجده می گوید
و حرف مادرت را تربت سجاده می فهمد

بیقرارم یا حسین

لحظه هایِ آخرم شد.. بیقرارم یا حسین
رو به قبله می شوم ،چشم انتظارم یا حسین

آخرش دق مرگِ راهِ تو شوم شکرِ خدا
زودتر باز آ.. ببین در احتضارم یاحسین

بنت الحیدر

نبود غیر خدا در دل خداجویش
نگفت جز سخن حق لسان حق گویش
به ذوالفقار دو دم هیچ احتیاج نداشت
هلاک “اُسکتوا”یش دشمنان ترسویش

دکمه بازگشت به بالا