یکسال و نیم را گذراندم بدون تو
با خیل دردها گذراندم بدون تو
بر روی دوش من غم هجر نگار بود
پائیز بود ، اگر چه به ظاهر بهار بود
یکسال و نیم را گذراندم بدون تو
با خیل دردها گذراندم بدون تو
بر روی دوش من غم هجر نگار بود
پائیز بود ، اگر چه به ظاهر بهار بود
تو نوری و خورشید هم خاکستر توست
پرواز صد جبریل در بال و پر توست
این آیه های مریمِ در حالِ تنزیل
یا آبشار رشته های معجر توست
از همان کودکی ام رنج و بلایا دیدم
چه بگویم که به یکباره چه غمها دیدم
طفل بودم که چو جوجه بدنم می لرزید
بین آن کوچه عجب محشر کبرا دیدم
ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا , این شمر با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
روزی به پات غم نخورم شب نمی شود
این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود
سوختن به پای “شمع”،ملاک تَقَرُّب است
“پروانه” تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود
حال عُشاق اکثراً با گریه بهتر می شود
خوش به حال هرکسی که چشم او تر می شود
عمر من دارد به پایان میرسد اما خوشم
روزگارم با همین گریه به تو سر می شود
عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بود
پاره گریبان بی سر و سامان شدن بود
اول قرار ما دو تا قربان شدن بود
رفتی و سهم من بلا گردان شدن بود
یکسال و نیم مانده غمت در گلوی من
هر روز و شب تویی همه جا رو به روی من
در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من
امان ز هجر امان از نبودن تو حسین
گرفت جان مرا غصه ی تن تو حسین
ز سینه ام نفس بی قرار افتاده
حسین عشق تو در احتضار افتاده
افتاده ام به بستر بی سایبان حسین
از خواهر تو گریه گرفته امان حسین
در زیرآفتاب، سرت را بریده اند
در زیر آفتاب، به رویت دویده اند
شعله آه مرا هر دلی ادراک کند
دود ان رخت عزا بر تن افلاک کند
یوسفی بود مرا پیرهنی باقی ماند
تا که تشریح غم سینه صد چاک کند
دردای خواهرت یکی دوتا نیس
سایه ی تو رو سر بچه ها نیس
تو کوفه فهمیدم که از این به بعد
هیچیه زندگی به کام ما نیس