شعر شهادت حضرت زينب (س)

روضه خوانی می کنم

گرچه در قلبِ منی مشتاقِ دیدارم هنوز
بهرِ دیدارِ رُخت حسرت به دل دارم هنوز

روضه خوانی می کنم در هر شرائط هر کجا
با نَفَسهایِ خودم.. رونق به بازارم هنوز

نور دیده

ای نور دیده من و تاج سرم حسین
یک دم قدم گذار به چشم ترم حسین
بنگر چه آمد از غم تو بر سرم حسین
در زیر آفتاب ببین بسترم حسین
نام تو گشته زمزمه آخرم حسین

یا زینب

سر، نه آن است که همواره پریشان تو نیست
دل، نه آن است که سرگشته و حیران تو نیست

ما به شکرانۀ عشق تو به صحرا زده‌ایم
عاقلی شیوانۀ رندان بیابان تو نیست

کربلا تا شام

چگونه داغ ها را میگذارد پشت سر زینب
کجا؟کی؟میگذارد چشم بر هم در سفر زینب

فقط با دیدن عباس دائم زنده میگردد
تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب

دلشوره داشتی

دلشوره داشتی و برادر نداشتی
بعد از حسین(ع) سایه بر سر نداشتی

داغت عظیم بود و دل کوه را شکست
صبرت جمیل بود و برابر نداشتی

یا زینب

نگاهم ماند و از درها نیامد
نشانی از کبوترها نیامد
زمانی گردِ من پُر بود حالا..‌.
یکی از آن برادرها نیامد

نور عشق

اسیر رحمت خود کرده ای کرامت را
به دستگیری خود وعده ده قیامت را

ز دامن تو یقین دست صبر کوتاه است
خیال وصل شما کشته استقامت را

عصمت کبری

جلوه‌ی مُشترک حیدر و زهرا ؛ زینب
فیض جاری شده از عالم بالا ؛ زینب

نه‌‌ فقط‌ فخرِ تو؛فخرِ پدرت‌ هم بوده
به تو گفتند اگر زینت بابا ؛ زینب

خاطرات تلخ

یادم نرفته است که من روی تلّ و او
جسمش به زیر چکمه ی ناپاک شمر بود
من داد می کشیدم و در پیش چشم من
خولی سر حسین مرا از همه ربود

سایه ی سر زینب

سایه ای مانده فقط بعد تو از خواهر تو
من فقط مانده ام و داغ تن بی سر تو

کهنه پیراهنی از توست فقط مونس من
یادگاری که دهد عطر تو و مادر تو

بغض

با لرزش این هق هق آخر
تا می‌تکانم نیمه‌جانم را …
آماده‌ام ای علت باران
بر من بباری آسمانم را

شعر شهادت حضرت زینب س

با اشک بی‌زوال خودم گریه می‌کنم
بر روز و ماه و سال خودم گریه می‌کنم

این پلک ها به روضه‌ی تو‌ زخم شد حسین
بس با زبان حال خودم گریه می‌کنم

دکمه بازگشت به بالا