مادرِ عباسم و عشقم حسینِ فاطمه است
خوش به حالم نامِ من امّ البنینِ خادمه است
قطره ای بودم ولیکن وصلِ دریا گشته ام
زوجه ی شاه و کنیزِ بیتِ زهرا (ع) گشته ام
مادرِ عباسم و عشقم حسینِ فاطمه است
خوش به حالم نامِ من امّ البنینِ خادمه است
قطره ای بودم ولیکن وصلِ دریا گشته ام
زوجه ی شاه و کنیزِ بیتِ زهرا (ع) گشته ام
اهل عالم هنر خصلت عباس من است
عشق در سایۀ شخصیت عباس من است
منم آن یار امین حامی دین، اُم بنین
هرچه دارم همه از دولت عباس من است
بس که عشق آکنده در جانِ تو یا ام البنین
عقل یکسر گشته حیرانِ تو یا ام البنین
دامنت گر مهدِ عشقِ حضرتِ مَه می شود.
چونکه دریاییست دامانِ تو یا ام البنین
آفتاب عشق و ایمان حضرت ام البنین
جلوه گاه حی سبحان حضرت ام البنین
مادر پروردگار جود و ایمان و ادب
پادشاه ملک احسان حضرت ام البنین
یه مادر داره از احساس میگه
داره از روضه ی حساس میگه
گمونم روضه خون ام البنیه
داره از قامت عباس میگه:
شام غریبی و تک و تنها شدن رسید
هفت آسمان به سینه مولا محن رسید
میگفت قطره قطره اشکش چرا چرا
رفتن رسید بر تو و ماندن به من رسید
این روزهای غم ، گذرش وقت میبرد
یک شهر بشنود خبرش وقت میبرد
سیلی محکمی که نشیند به رویگل
تا از میان رود اثرش وقت میبرد
نوازش میکند با درد مادر موی دختر را
نوازش میکند با اشک دختر دست مادر را
علی تازه جوانش را در این اوضاع میبیند
اگر در خانهام بالا نمیگیرد دگر سر را
جانمازت را ملائک بوسه باران می کنند
ای که از عطرِ خدایی روز و شب آکنده ایی
دلشکسته ، باز بر همسایه ها کردی دعا
با همین چشمان نیمه باز ، هم بخشنده ایی
مگر که باد خزان در میان خانه وزیده
که سرو خانه ی حیدر چنین خمیده خمیده
چنان به هم زده است انکسار شیشه ی جان را
که تکه تکه نفس میکشد بریده بریده
جذبه از یاقوت و گوهر میرود
سورۂ اخلاص و کوثر میرود
زجرها دیده ست اما غرق شوق؛
محض ِ دیدار پیمبر(ص) میرود
از تابش مستقیم هم میسوزد
در سایهی یاکریم هم میسوزد
زخمی که به رویِ مادرم افتاده
از رد شدن نسیم هم میسوزد