بالشش نم دار از اشک و تنش تب دار شد
پیش چشمش ماجرای تیره ای تکرار شد
دست در دستان مادر در میان کوچه بود
در مسیر خانه اش گل رو به رو با خار شد
بالشش نم دار از اشک و تنش تب دار شد
پیش چشمش ماجرای تیره ای تکرار شد
دست در دستان مادر در میان کوچه بود
در مسیر خانه اش گل رو به رو با خار شد
از ظلم مردمان دیاری که داشتم
از دست رفت دار و نداری که داشتم
نه سال با تو بودم و یک عمر با نبی
یادش بخیر ایل و تباری که داشتم
دنیای بی زهرا شبیه یک سراب است
هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است
اصلاً بدون فاطمه بودن، عذاب است
هرکس که بی زهرا شود، در اضطراب است
ای مبداء تاریخ حیدر فاطمه جان
ای بضعهء جان پیمبر فاطمه جان
عَجل وفاتی هِی نگو دارایی حیدر
قلبم زِ جا کنده شود مانند این دَر
درد من این روزها از درد پهلو بدتر است
دردهای مرتضی از درد بازو بدتر است
حال من خوب است وقتی خوب باشد حال او
حال من وقتی بگیرد سر به زانو بدتر است
وقتی که بغض گریه درون صدا شکست
انگار پایه های عرش، به دست خدا شکست
تقدیر دل، شکسته شدن بود از ازل
از ابتدا شکست که تا انتها شکست
احمد همیشه آمدنت را قیام کرد
خود را بدین رویه علیه السلام کرد
آیه به آیه صحبت یکتایی خدا...
ایه به آیه وحی تو را احترام کرد
عروس خانه ی من ای جوان بمان بانو
تمامِ دلخوشی ام مهربان بمان بانو
“میان ماندن و رفتن نمان”… بمان بانو
ستاره ی دلم ای آسمان بمان بانو
به چشم خون شده لبریز گفت و گوی توام
من این غریب مدینه که رو به روی توام
حالا که قرار است بشویم بدنت را
زهرا چه کنم لاله یِ بر پیرهنت را
خونابه گرفته همه جایِ کفنت را
آرام کنم با چه کلامی حسنت را
بربسترآرمیده امید و توان من
برخیز ای بهارعلی ای جوان من
من زودتر زعمر تو پایان گرفته ام
گویا رسیده فاطمه؛فصل خزان من
“باز این چه شورش است” که در خانه ی علیست؟
این سوز گریه های غریبانه ی علیست –
“کای مونس شکسته دلان حال ما ببین”
در آتش اینکه سوخته پروانه ی علیست
چه زجری میکشم میبینمت در بستر اینگونه
نزد پروانهای مثل تو زهرا پر پر اینگونه
اگر من آمدم خانه نیازی نیست برخیزی
نیا جان علی دیگر خودت پشت در اینگونه