شعر شهادت اهل بيت (ع)

حضرت ابوطالب

از دین ابراهیم تا دین محمد
یکتا پرستی پا به پا همراهش آمد

یک بار هم بر بتکده سر خم نکرده
یک بار هم سجده نکرده جز به ایزد

اباحیدر

به اذن آن که باشدعقل،همچون عشق حیرانش
ثنا گویم کسی را که خدا باشد ثناخوانش

چسان توصیف مردی را کنم که ایزد منّان
مُقدّر کرده او باشد پدر بر شاه مردانش

دعوت کفار

حرکت کاروان … از زبان حضرت زینب علیهاالسلام

من از این وعده ی دیدار بدم می آید
اصلاً از دعوت کفار بدم می آید

وعده ی باغِ گل و میوه ی کوفیست دروغ
زین همه نامه ی بسیار بدم می آید

غریب زندان

کُنج سیاه چال غریبی عزیز داشت
پیری شکسته که جگری ریز ریز داشت

دلتنگی‌اش برایِ رضا سینه سوز بود
قلبی برای دخترکَش ناله خیز داشت

مشکل گشا

حال زارش را ببین حال بکایش را ببین
بین این زندان بی روزن صفایش را ببین

زحمت زنجیر دارد در قنوت نافله..
باهمین دست ورم کرده دعایش را ببین

نوکران موسی ابن جعفر

ما خاک پای حضرت موسی ابن جعفریم
در سایه سار رحمت موسی ابن جعفریم

داده به ما زیادتر از آنچه خواستیم
شرمنده ی عنایت موسی ابن جعفریم

آوای باران

با گریه،با آه دمادم می نویسند
در ذیل مُصحف،شرحِ ماتم می نویسند
اندوه را با جوهر غم می نویسند
این روضه را مثل مُحَرَّم می نویسند

سنگ صبور

نفسم کنج قفس حال وهوایی دارد
پرم از بی پری و میل رهایی دارد

مثل نی نامه شده سینه ام از هجر حجاز
نای نی از نفسم شور نوایی دارد

زندان

سوز مناجات تو پر کرده زمان را
آتش زده داغت دل هفت آسمان را

هرشب دعاگوی تمام خلق هستی
نفرین نکردی دشمن نامهربان را

یا امام ذوالکرم

در دو عالم در دلش هرگز نباشد درد و غم
بر درِ این خانه هر کس شد عزیز و محترم

خانه ای که حک شد از روز ازل بر سردرَش
ذکر «یاموسی بن جعفر(ع)» یا امام ذوالکرم

کلیم الله

من‌آن زاغم که‌مانند کبوتر زندگی کردم
از آنچه‌ انتظارم بوده بهتر زندگی کردم

منم‌آن‌بوته‌ی‌خاری‌که از بخت بلندِ خود
کنار کوچه‌ی زهرا و حیدر زندگی کردم

زندانی بغداد

عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش “یا باب الحوائج ” را

دکمه بازگشت به بالا