از عَطر و بوی یادِ تو این آشیان پُر است
خانه زِ گریه های شَب و بی اَمان پُر است
از دیده رَفته ای، ولی از دِل نَرَفته ای
از غُصِّه ی تو سینه ی مَن هَمچِنان پُر است
از عَطر و بوی یادِ تو این آشیان پُر است
خانه زِ گریه های شَب و بی اَمان پُر است
از دیده رَفته ای، ولی از دِل نَرَفته ای
از غُصِّه ی تو سینه ی مَن هَمچِنان پُر است
در برت ناله و سوز جگرم بیشتر است
پیش تو بارش چشمان ترم بیشتر است
جان زهرا به بر خویش نگه دار مرا
چون جدا از تو شوم دردسرم بیشتر است
با گریه شب هامو سحر میکنم
با غصه هام یه جوری سر میکنم
برو بخواب اگه حالم بد بشه
فضه و اسما رو خبر میکنم
خدمتگزارِ پنج تنِ فاطمه شديم
از لحظه اي كه سينه زنِ فاطمه شديم
مَحض رضاي حضرت زهرا از ابتدا
دربست،بنده ي حَسنِ فاطمه شديم
کاش این روزهای بد سر شه
کاش روزای خوب برگرده
کاش وقتی که تکیه کرد بهم
نبینم دست مادرم سرده
ای که ذاتت جدا ز مخلوق است
ای که مخلوق تو جدا از ذات
همه ی خلق آیتت، اما
فاطمه هست محکم الایات
بر شانه میآورد تا بانو نیافتد
آرام تا این شمع از سوسو نیافتد
پروانه بود و دورِ مادر چرخ میزد
حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد
چشم هايت به آسمان باز و
در سكوتت هزارتا حرف است
لااقل ناله اى بزن خانم
جمله نه…آهِ تو دوتا حرف است…
چه کنم ؟ آتشی افتاده به جانم ، چه کنم ؟
آتش از آب دو چشمم ننشانم چه کنم ؟
با حضور تو ، به من خانه نشینی سهل است
گر نمانی تو و من بی تو بمانم ، چه کنم ؟
کاری کن ای در
من مانده ام تنها ، مرا یاری کن ای در
خود را سپر کن
در حق من قدری فداکاری کن ای در
پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی
مرهمی بهرت بیارم..یارباشم یک شبی
حق بیماراست ناله سرکند بی اضطراب
ناله کن..تا که منم غمخوار باشم یک شبی
رنگ دیوار،رنگ خاکستر
رنگ پرهای بال پروانه است
“در” لباس سیاه تن کرده
خانه این روزها عزاخانه است