شعر شهادت اهل بيت (ع)

مرا عذاب نده

عزیزم این دم آخر مرا عذاب نده
گُل امید علی را به دست آب نده

سلام های مرا شهر بی‌جواب گذاشت
تو هم سلام مرا خواستی جواب نده

مادر بخند

دارم از دلواپـَسی دِق می کنم مادر بخند
دلخوشیِ دختری یک لحظه دربستر بخند

پیش ما هر قدر می خواهی بگو آه و ببار
چون که می بینی به خانه آمده حیدر بخند

مادر خانه

برای بردن داغی چنین خبر گرم است
خبر رسیده به چیدن سرِ تبر گرم است

اگرچه مادر خانه به بستر است ولی؛
تنور خانه سه ماه است بیشتر گرم است

مرد عاشق

هزار شکر که اشک مرا نمی بینی
که درد های دلت بیشتر از این بشود
خدا به داد دل مرد عاشقی برسد
که پیش او نفسش نقش بر زمین بشود

گریه میکنم

برخاک با شکسته پری گریه میکنم
بر زخم مانده بر جگری گریه میکنم

با خاطرات کوچه ی باریک سالهاست
درتنگنای هر گذری،گریه میکنم

وسط کوچه

گردبادی میان کوچه وزید
پسری بین کوچه هُل کرده
مادرش مانده است و نامحرم
و رگ غیرتش که گل کرده

بزم عزا

رسید فاطمیه مادر محرم ها
رسید فاطمیه چشمه سار ماتم ها
رسید فاطمیه شد تولد روضه
رسید مبدا تاریخ هجری غمها

ای تَرک خورده

همینکه درد زِ چشمِ تو خواب می‌گیرد
تمامِ جانِ مرا اضطراب می‌گیرد

بیا به همسرِ خود لحظه‌ای تبسم کُن
دلم از اینهمه حالِ خراب می‌گیرد

ملاک عشق

حق ملاک عشق را با عشق تو سنجیده است
شاهکار دست خود در خلقت تو دیده است
ذکر « لا احصی ثنائُک » گوشه ای از وصف تو
پایِ مدحت دست هر صاحب قلم لرزیده است

ای دل بسوز

نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست

پرسید آسمان چه نوشتی که اینچنین…
گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست

سوزِ مادرانه

با سوزِ مادرانه فقط گریه می کنی
هر شب به یک بهانه فقط گریه می کنی

یک شب زِ دردِ سینه فقط آه می کِشی
یک شب زِ دردِ شانه فقط گریه می کنی

زهرای هجده ساله

با خود تصور کن که حیدر خانه باشد
زهرای هجده ساله هم در خانه باشد

غم را بیاور در دو سوی روضه ، بگذار
این سر اگر کوچه است آن سر خانه باشد

دکمه بازگشت به بالا