بابا خوش آمدی چه عجب مال من شدی
شبهای قبل وقف حسین و حسن شدی
چیزی بمن نگفتی از این راز سر به مُهر
اصلاً چه شد که سر زده مهمان من شدی
بابا خوش آمدی چه عجب مال من شدی
شبهای قبل وقف حسین و حسن شدی
چیزی بمن نگفتی از این راز سر به مُهر
اصلاً چه شد که سر زده مهمان من شدی
چه درهم کرده قاتل مصحف قرآن زینب را
به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را
همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا
چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را
ز ایوان نجف کردی هزاران جلوه در قلبم
چنان که سالیانی می شود گردیده زر قلبم
به نا آباد باغی با نگاهت حضرت باران
چنان کردی محبت تا دهد روزی ثمر قلبم
یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت
بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت
دیگر گلی روی لبش هر گز نرویید
برگونه اما لاله های واژگون داشت
سه سال آخر عُمرش شکسته تر شده بود
بلی شکسته تر از فـرطِ دردِ سـر شده بود
تمام بال و پر او کبود و زخمی بود
که پیــش موج بلا بارهـا سـپـر شده بـود
جز نوای عشق هرگز نیست شوری در سرش
او که سرتا پا شده محو صفات دلبرش
شد مسلمانِ نگاه رحمه للعالمین
قبل از آنیکه بخواند آیه ای پیغمبرش
آنقدر بخشیدی که دستانت ,
بخشندگی را هم هوایی کرد
ثروت به پاهای تو افتاد و
از تو غرورش را گدایی کرد
همیشه با امینِ خود , امینی راستین بوده است
خدیجه بهترین بانـویِ ختم المُرسلین بوده است
تمــامِ ثــروت اش را نذرِ چشــــمانِ محمّد کرد
چراکه تشنه این چشمه ی شورآفرین بوده است
از اهل مکه کینه ی بسیار دیده ای
هم شانه با پیمبرت ازار دیده ای
در بذل جان و مال خودت کم نزاشتی
در راه دین اهانت اغیار دیده ای
تا سایۀ تو بر سر دردانۀ من است
این خانه ای رسول خدا خانه من است
دل شوره ام برای غریبیِ فاطمه است
این خود دلیل اشک غریبانۀ من است
محبوس کرده در وسط سینه آه را
کرده اسیرخود دل خورشید و ماه را
او بانی نجات تمام اسیرهاست
یوسف اگرچه سهم خودش کرده چاه را
تا که لطفت شامل خودکار و دفتر میشود
حال شعرم با غزل های تو بهتر میشود
باز در کارم گره افتاد و مادر گفت که
حلّ مشکل روضه ی موسی بن جعفر میشود